گل نرگس امام مهربانیها

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ معجزه اى از معجزات انبیا نیست مگر این که خداوند آن را به دست حضرت قائم (عجل الله فرجه) براى اتمام حجّت، بر دشمنان ظاهر خواهد کرد.». (منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، لطف الله صافى، ص 312)

گل نرگس امام مهربانیها

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ معجزه اى از معجزات انبیا نیست مگر این که خداوند آن را به دست حضرت قائم (عجل الله فرجه) براى اتمام حجّت، بر دشمنان ظاهر خواهد کرد.». (منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، لطف الله صافى، ص 312)

گل نرگس امام مهربانیها

محتوای و بلاگ روایات و داستان ها و اشعار در مورد ولی عصر عجل الله فرجه
این وبلاگ وابسته به وبلاگ مدرسه ابا جعفر علیه السلام به آدرس http://abajafar.blog.ir/ است.

طبقه بندی موضوعی

۲۸ مطلب با موضوع «احادیث» ثبت شده است

برای مطالعه این مقاله به آدرس زیر مراجعه کنید 

فیروز ابو لولو کیست؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۵ ، ۱۹:۱۱
محمود موحدی

چهل حدیث درمورد فضائل امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام) 

1 ـ عنوان صحیفة المؤمن حبّ على بن ابى طالب(ع).
عنوان نوشته‌ی فرد مؤمن، عشق علی بن ابی طالب(ع) است.
2 ـ قل لمن أحبّ علیاً یتهیأ لدخول الجنة.
به دوستدار علی(ع) بگو خود را برای وارد شدن به بهشت آماده کند.

۳ـ کفّى و کفّ علىٍّ فى العدل سواء.
دست من و دست علی(ع) در عدالت داشتن یکسان است.

۴ـ القرآن مع علىّ وعلىّ مع القرآن.
قرآن با علی(ع) و علی(ع) با قرآن است.

۵ـ من اذى علیاً فقد اذانى.
هر کس علی(ع) را آزار رساند مرا آزرده است.

۶ـ انا و علىّ من شجرة واحدة والناس من شجر شتّى.
من و علی(ع) از یک شجره هستیم و دیگر مردم از شجره‌های متفاوتند.

۷ـ انا المنذر وعلىّ الهادى و بک یا علىّ یهتدى المهتدون.
من بیم‌دهنده هستم و علی هدایت‌گر، ای علی! به وسیله‌ی تو مردم هدایت می‌شوند. 
۸
ـ علىّ منى بمنزلة الرأس من بدنى.
علی برای من به منزله‌ی سر در بدن است.

۹ـ علىّ فى الجنة کالکوب الصبحة لاهل الدنیا.
جایگاه علی در بهشت مانند فنجان شراب برای اهل دنیا است.

۱۰ـ علىّ باب من دخل منه کان مؤمنا و من خرج عنه کان کافرا.
علی دروازه است هر کس از راه آن وارد شود مؤمن و هر کس از آن خارج شود کافر است.

۱۱ـ ذکر علىّ (ع) عبادة.
یاد علی (ع) عبادت است.

۱۲ـ النظر الى وجه علىّ عبادة.
نگاه کردن به صورت علی عبادت است.

۱۳ـ لو لم یخلق علىّ لم یکن لفاطمة کفو.
اگر علی آفریده نمی‌شد، هیچ همتایی برای فاطمه وجود نداشت.

۱۴ـ لو اجتمع الناس على حب علىّ لما خلق اللّه النار ابداً.
اگر همه‌ی مردم در عشق علی به اتفاق‌نظر می‌رسیدند هرگز خدا آتش جهنم را نمی‌آفرید.

۱۵ـ یسئل الناس یوم القیامة عن الاقرار بولایة علىّ.
مردم در روز قیامت در مورد اعتراف به ولایت علی پرس و جو می‌شوند.

۱۶ـ سیکون من بعدى فتنة فاذا کان ذلک فالزموا علیّا فانه الفارق بین الحق والباطل.
بعد از من یک فتنه و آزمایشی به وجود خواهد آمد، پس اگر چنین شد با علی همراه شوید؛ زیرا او جدا کننده‌ی حق از باطل است و فرق حق از باطل را می‌داند.

۱۷ـ علىّ منّى وأنا منه وهو ولىّ کل مؤمن و مؤمنة.
علی از من است و من از علی هستم، او ولی و سرپرست هر مرد و زن مؤمن است.

۱۸ـ علىّ وشیعته الفائزون یوم القیامة.
علی و پیروانش در روز قیامت رستگارند.

۱۹ـ علىّ خیر البشر من ابى فقد کفر.
علی بهترین فرد است، هر کس از این امر خودداری کند کافر شده است.

۲۰ـ مثل علىّ فى الناس کمثل قل هو اللّه احد فى القرآن.
مَثَل علی در میان مردم مثل این است که بگویی: همانا خداوند در قرآن یگانه است.

۲۱ـ لکل نبىّ صاحب سرّ و صاحب سرّى على بن ابى طالب.
هر پیامبری رازداری دارد و رازدار من علی بن ابی طالب است.

۲۲ـ انا مدینة العلم وعلىّ بابها ومن اراد المدینة فلیأتها من بابها.
من شهر علم هستم و علی دروازه‌ی آن شهر است، هر کس قصد ورود به شهر کند باید از دروازه‌ی آن شهر وارد شود.

۲۳ـ یا علىّ انت یعسوب المؤمنین والمال یعسوب الظالمین.
ای علی! تو به منزله‌ی یعسوب سید مؤمنان هستی و حال آنکه مال دنیا به منزله‌ی یعسوب سرور ستمگران است.

۲۴ـ انّ الله جعل ذریّة کل نبى فى صلبه وجعل ذرّیتى فى صلب على بن ابیطالب.
بی‌تردید خداوند دودمان هر پیامبر را در پشت کمرش قرار داده و دودمان و نسل من در صلب علی بن ابی طالب است.

۲۵ـ قسّم الحکمة عشرة اجزاء فاعطى علىّ تسعة والناس جزءً واحدا.
حکمت به ده بخش تقسیم شد؛ نُه بخش آن به علی داده شد و به دیگران یک بخش.

۲۶ـ لکل نبىّ ووصىّ وارث وان علیّا وصیّى و وارثى.
هر پیامبر و سرپرستی یک وارثی دارد و بی‌شک علی سرپرست و وارث من است.

۲۷ـ انا وعلىّ هذا حُجّة الله على خلقه.
من و همین علی حجت و دلیل خداوند برای مردم هستیم.

۲۸ـ سئل النبى: من عنده علم الکتاب؟ قال: انما ذلک علىّ.
از پیامبر پرسیدند: چه کسی علم کتاب(قرآن) دارد؟ فرمود: آن فرد فقط علی است.

۲۹ـ حبّ علىّ یأ کل الذنوب کما تأکل النار الحطب.
همان‌گونه که آتش هیزم را از بین می‌برد، عشق به علی گناهان را از بین می‌برد.

۳۰ـ مثل اهل بیتى کمثل سفینة نوح، من رکبها نجى ومن تخلف عنها غرق.
مَثَل خاندان من مانند کشتی نوح است، هر کس بر آن کشتی سوار شود نجات می‌یابد و هر کس از آن عقب بماند غرق می‌شود.

۳۱ـ مثل اهل بیتى کمثل باب حطّة، من دخل غفر له.
مَثَل اهل بیت من مانند دَرِ آمرزش است، هر کس وارد شود آمرزیده شود.

۳۲ـ إنّا اهل بیت اختار اللّه لنا الآخرة على الدنیا.
خداوند برای ما اهل بیت، آخرت را بر دنیا ترجیح داده است.

۳۳ـ سئلت ربى ان لایدخل احدا من اهل بیتى النار فاعطانیها.
از پروردگارم خواستم که هیچ یک از اهل بیت مرا وارد جهنم نکند، او نیز این نعمت را بر من ارزانی داشت.

۳۴ـ اللهم انّ هؤلاء اهل بیتى ولحمتى، یؤلمنى ما یؤلمهم ویجرحنى ما یجرحهم.
خدایا! اینان اهل بیتم و از گوشت(خون) من هستند، هر چیزی که آن‌ها را بیازارد مرا آزرده است و هر چیز به آن‌ها آسیب رساند به من آسیب زده است.

۳۵ـ حبّ آل محمد یوما خیر من عبادة سنة.
عشق یک روزه به خاندان حضرت محمد(ص) بهتر از عبادت سالانه است.

۳۶ـ حبّ علىّ براءة من النار.
دوستی علی بی‌زاری از آتش است.

۳۷ـ من مات فى حب آل محمد فقد مات شهیداً و من مات فى بغض آل محمد مات میتة جاهلیة.
هر کس با عشق به خاندان حضرت محمد(ص) بمیرد، شهید از دنیا رفته است و هر کس با خشم بر آن‌ها بمیرد، با نادانی مرده است.

۳۸ـ اللهم لاتمتنى حتى ترینى وجه علىّ(ع).
خدایا! مرا از دنیا نبر تا اینکه روی علی (ع) را به من نشان دهی.

۳۹ـ من ذکر فضیلة من فضائل علىّ(ع) مقراً بها غفراللّه له ما تقدم من ذنبه وما تأخر.
هر کس یکی از فضایل و خوبی‌های علی (ع) را با اقرار بر آن فضیلت یاد کند، خداوند همه‌ی گناهان گذشته و آینده‌ی وی را بر وی ببخشد.

۴۰ـ لو أنّ الریاض أقلام والبحر مداد والجن حُسّاب والانس کتّاب ما احصوا فضائل علىّ بن ابیطالب(ع).
اگر باغستان‌ها قلم می‌شد و دریاها مداد می‌گشت و جنیان حسابگر می‌شدند و انسان‌ها نویسنده‌ می‌شدند نمی‌توانستند فضایل علی بن ابی طالب را در شمار آورند. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۶
محمود موحدی

       سالروز میلاد امام کریم امام حسن مجتبی علیه السلام در رمضان الکریم مبارک باد 

               هوش باشید که ماه رمضان می آید        جلوه حسن خداداد،عیان می آید

                 در شب اول این ماه پی ماه نرو           ماه این ماه شب نیمه آن می آید

                               

 اباجعفر الباقر 110

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۰۶:۱۸
محمود موحدی

آیه حجاب

متن و ترجمه آیه 31 سوره مبارکه نور

وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی‏ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی‏ أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون‏

و به زنان باایمان بگو: چشمان خود را از آنچه حرام است فرو بندند، و شرمگاه خود را حفظ کنند، و زینت خود را [مانند لباس‏هاى زیبا، گوشواره و گردن بند] مگر مقدارى که پیداست آشکار نکنند، و مقنعه‏هاى خود را به روى گریبان‏هایشان بیندازند، و زینت خود را آشکار نکنند مگر براى شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدران شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران شوهرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان [هم کیش خود] شان، یا بردگان زر خریدشان، یا خدمتکارانشان از مردانى که ساده لوح و کم عقل‏اند و نیاز شهوانى حس نمى‏کنند، یا کودکانى که به سنّ تمیز دادن خوب و بد نسبت به امیال جنسى‏ نرسیده‏اند. و زنان نباید پاهایشان را  به زمین بزنند تا آنچه از زینت‏هایشان پنهان مى‏دارند شناخته شود. و اى مؤمنان! همگى به سوى خدا بازگردید تا رستگار شوید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۲
محمود موحدی

متن آیه و ترجمه

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ» آل عمران (3)، آیه 61.؛ «پس هرکس در این (-(باره)-) پس از دانشى که تو را (-(حاصل)-) آمده، با تو محاجه کند، بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم؛ سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ‏گویان قرار دهیم».

توضیح واقعه مناظره پیامبر با مسیحیان نجران معروف به جریان مباهله

آیه مباهله، آیه بسیار مهم و جالبى است که جواب چندین سؤال را با هم داده است.

درباره شأن نزول این آیه، چنین آمده است: گروهى از مسیحیان در منطقه مرزى حجاز و یمن به نام «نجران» ساکن بودند. مجمع البیان، ج 2، ص 308.

 

پیامبرصلى الله علیه وآله وقتى به مدینه آمد و حکومت اسلامى رشد پیدا کرد، یهودیان اطراف مدینه در برابر پیامبرصلى الله علیه وآله توطئه کردند و گروهى از مسیحیان نجران نیز براى آن که از رسالت محمدصلى الله علیه وآله مطمئن شوند، به مدینه آمدند. عالمان آنان به بحث و گفت‏وگو با پیامبرصلى الله علیه وآله پرداختند و بر اعتقاد خود درباره حضرت مسیح‏علیه السلام که فرزند خداست، اصرار مى‏ورزیدند. در این هنگام آیه مباهله نازل شد که نشان مى‏دهد در جایى که بحث علمى، ثمره و فایده‏اى ندارد، باید از راه دیگرى وارد شد و این راه، همان مباهله، به معناى نفرین بود که در میان مسیحیان نیز پذیرفته شده بود؛ پس به آنها اعلام شد: «فَقُل تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ...» آل عمران (3)، آیه 61.؛ «اى پیامبر! به آنان بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم؛ شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را و شما هم زنان خود را؛ ما نفوس خود را بیاوریم شما هم نفوس خود را؛ سپس طرفین را نفرین کنیم و بگوییم خدا لعنت کند هر کسى را که دروغ مى‏گوید»؛ یعنى مى‏داند حق چیست؛ اما به زبان دروغ مى‏گوید.

به دنبال این توافق، روز مباهله (24 ذى‏الحجة) مشخص شد. مسیحیان نجران دیدند که پیامبر با چهار نفر آمدند؛ على‏علیه السلام، زهراى اطهرعلیها السلام، امام حسن و امام حسین‏ علیهما السلام، که با شخص پیامبر، یک هیئت پنج‏نفره را تشکیل مى ‏دادند. طبق نقل شیعه و سنى، آنها وقتى این‏گونه آمدن پیامبرصلى الله علیه وآله را دیدند، عقب‏نشینى کردند و به اطرافیان خود گفتند: اگر پیامبر اسلام‏ صلى الله علیه وآله به گفته خودش اطمینان نداشت، نزدیک‏ترین افراد خاندانش را نمى‏آورد. به همین جهت، مسیحیان نجران گفتند: ما راضى هستیم جزیه (مالیات) بدهیم و زیر چتر حکومت اسلامى زندگى کنیم. پیامبرصلى الله علیه وآله هم پذیرفت و دیگر نفرین نکردند.

این آیه، هم نشانه فضیلت اهل‏بیت‏ علیهم السلام است و هم نشانه آشکارى است که پیامبر رحمةللعالمین است. امام زمان(عج) هم رحمةللعالمین است و این که مى‏گویند امام زمان(عج) مى‏آید و خون‏ریزى مى‏کند، حتماً باطل است. امام زمان، جانشین پیغمبرى است که رحمةللعالمین است.

حضرت امیر در نهج‏البلاغه مى‏فرماید: «وقتى حضرت مى‏آید، عقول مردم را کامل مى‏کند و مردم ایمان مى‏آورند. تعدادى از لشکر سفیانى و دجال در جنگ کشته مى‏شوند که آن هم قبل از ظهور حضرت است؛ اما وقتى حضرت بیاید، یک حکومت عدل جهانى ایجاد مى‏کند و حکومت‏هاى دیگر هم با رضایت و از روى رغبت، ایمان مى‏آورند.

در هر صورت، با توجه به این آیه شریفه، پیغمبر مأمور است سه گروه را بیاورد. اگر گروه چهارمى را بیاورد، پیغمبر گناه کرده و از فرمان خدا، سرپیچى کرده است و اگر کمتر هم ببرد، باز هم سرپیچى از فرمان خدا کرده، حال باید دید که حضرت چه کسانى را براى مباهله برده بود؟

1. «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ»؛ از فرزندان، پیامبرصلى الله علیه وآله، امام حسن و امام حسین‏علیهم السلام را با خود بُرد.

براساس این که حسنین‏علیهم السلام به دستور پیامبر در آن واقعه حضور داشتند و قرآن تعبیر نموده است که پیامبر فرزندان خود را ببرد، جواب آن سؤال معلوم مى‏شود که نوه دخترى هم فرزند پدربزرگ است و الا پیامبر باید مى‏گفت: من بچه ندارم و اینها مال داماد من هستند. بنابراین، همان‏طور که به سیدهایى که از طریق پدر به پیامبر مى‏رسند، به عنوان فرزندان و نسل پیامبرصلى الله علیه وآله احترام گذاشته مى‏شود، لازم است به کسانى که مادرشان سید است نیز احترام گذاشت؛ اگرچه از نظر فقهى، به آنها خمس تعلّق نگیرد. در نتیجه در محرم بودن و انتساب نوادگان به یک شخص فرقى بین نوه دخترى و پسرى وجود ندارد. همانگونه که نوه پسرى به انسان محرم است و از نسل وى محسوب مى‏گردد نوه دخترى نیز چنین است، باید توجه داشت که همه امامان‏علیهم السلام نوه دخترى پیامبر هستند و با وجودى که امام حسن و امام حسین‏علیهم السلام نوه دخترى رسول خدا بودند در آیه مورد بحث از واژه «ابناء» استفاده گشت که به معناى پسران است.

2. «وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ»؛ پیغمبر علاوه بر دختران و دیگر زنان خویشاوند خود، نُه زن داشت. در قرآن نیز لفظ جمع آمده است و این نشان مى‏دهد که از میان زنان، هر کدام شرایط را داشته باشد، باید او را ببرد و اگر صد زن هم از اهل‏بیت او حساب مى‏شدند، باید آنها را ببرد. (-(این جمع آوردن نکته دارد)-).

با وجود این که در آیه لفظ جمع آمده، اما پیغمبر فقط زهراعلیها السلام را برده، یا باید بگوییم پیغمبر خلاف امر خدا کارکرده (نعوذ باللَّه) که خداوند جمع خواسته و گفته زنهایت را باید ببرى، ولى پیغمبر سرپیچى کرد و یکى را برد که این اصلاً در شأن پیغمبر نیست یا این که بگوییم مراد آیه زنانى بود که از اهل‏بیت‏ علیهم السلام بودند و زن شخصیت حقوقى پیامبر به حساب مى‏آمدند. از این رو، پیغمبر فقط زهرا را برد چون فقط او جزء اهل‏بیتش حساب مى‏شد و حتى اگر خدیجه هم با آن همه مقام و منزلت که ام‏المؤمنین است، زنده بود، او را با خودش نمى‏برد؟

پس عبارت «نساءونا»، به صورت جمع است؛ اما پیامبرصلى الله علیه وآله تنها یک نفر و آن هم حضرت فاطمه‏صلى الله علیه وآله را براى مباهله همراه برد و این نشان مى‏ دهد که از میان خویشاوندان پیامبرصلى الله علیه وآله از جنس زن، تنها یک زن بود که جزء اهل‏بیت پیامبرصلى الله علیه وآله بود و اگر دیگرى هم بود، به مقتضاى لفظ جمع، باید پیامبرصلى الله علیه وآله او را با خودش مى‏ برد و به عبارت دیگر، این عمل پیامبرصلى الله علیه وآله نشان مى‏دهد که زنان پیامبر، جزء اهل‏ البیت نمى‏ باشند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۵:۱۲
محمود موحدی

هشام بن سالم از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: یک اعرابى به نزد یوسف آمد تا از او طعامى بخرد و به او فروخت و چون از آن کار فارغ شد یوسف بدو گفت: منزلت کجاست؟ او گفت: در فلان مکان، فرمود: یوسف به او گفت: چون به فلان وادى رسیدى بایست و فریاد کن: اى یعقوب! اى یعقوب! مرد بزرگوار نیکو منظر و تنومند و خوش چهره‏اى خواهد آمد و به او بگو: من در مصر مردى را ملاقات کردم که به شما سلام رسانید و گفت: امانت تو نزد خداى تعالى ضایع نشده است. فرمود: اعرابى رفت و بدان موضع رسید و به غلامانش‏ گفت: شترها را نگه دارید، سپس فریاد زد: اى یعقوب! اى یعقوب! مرد نابیناى بلند قامت و نیکو منظرى در حالى که دستش به دیوار بود پیش آمد، مرد به او گفت: آیا تو یعقوبى؟ گفت: آرى، آنگاه پیام یوسف را بدو رسانید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۸
محمود موحدی

 امیر المؤمنین علیه السّلام از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم روایت کند که فرمود: وقتى وفات‏ یوسف علیه السّلام فرا رسید شیعیان و خاندان خود را جمع کرد و حمد و ثناى الهى به جاى آورد و سپس به آنها گفت: سختى شدیدى به آنها خواهد رسید که در آن مردانشان را بکشند و شکم زنان باردارشان را پاره کنند و کودکانشان را سر ببرند تا آنگاه که خداوند حقّ را در قائم که از فرزندان لاوى بن یعقوب است ظاهر سازد و او مردى گندمگون و بلند قامت است و صفات او را بر شمرد، پس ایشان به آن وصیّت متمسّک شدند و غیبت و شدّت بر بنى اسرائیل واقع شد و آنها مدّت چهار صد سال منتظر قیام قائم بودند تا آنکه ولادت او را بشارت دادند و علامات ظهورش را مشاهده کردند و سختى آنها شدّت یافت و با سنگ و چوب به ایشان حمله کردند و فقیهى که به احادیث او آرامش مى‏یافتند تحت تعقیب قرار گرفت و او مخفى شد و با او نامه‏نگارى کردند و گفتند: ما در گرفتاریها به کلام تو آرامش مى‏یافتیم، پس آن فقیه ایشان را به بیابانها برد و نشست و با آنها حدیث قائم و صفات او و نزدیکى ظهور او را مى‏گفت و آن شب شبى مهتاب بود و در این میانه موسى علیه السّلام در آمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۲
محمود موحدی

 ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: پدر ابراهیم علیه السّلام منجّم نمرود بن کنعان بود و نمرود بدون مشورت با او کارى نمى‏کرد. شبى از شبها در ستاره‏ها نگریست و چون صبح شد گفت: دیشب امر شگفتى دیدم، نمرود گفت:

آن چیست؟ گفت: مولودى را دیدم که در این سرزمین متولّد مى‏شود و هلاک ما به دست اوست و به همین زودى مادرش به او باردار مى‏شود، نمرود از آن خبر تعجّب کرد و گفت: آیا زنان بدو باردار شده‏اند؟ گفت: خیر و در علم خود یافته بود که آن مولود را به آتش مى‏سوزانند، امّا ندانسته بود که خداى تعالى او را نجات خواهد داد. فرمود: نمرود زنان را از مردان دور ساخته و زنان را در میان شهر محبوس ساخت تا مردى به زنى دسترسى نداشته باشد. فرمود: امّا پدر ابراهیم علیه السّلام با زنش مواقعه کرد و آن زن باردار شد و پنداشت که این همان مولود است، پس به دنبال زنان قابله فرستاد که هر چه در رحم‏ها بود تشخیص مى‏دادند و در مادر ابراهیم نگریستند و خداى تعالى آنچه که در رحم بود به پشت چسبانید و قابله‏ها گفتند ما چیزى در شکم او نمى‏بینیم و چون مادر ابراهیم او را به دنیا آورد، پدرش خواست تا او را به نزد نمرود برد، پس زنش گفت:

فرزندت را به نزد نمرود مبر که او را خواهد کشت، بگذار او را به یکى از این غارها ببرم و او را آنجا گذارم تا اجلش فرا رسد و تو فرزندت را نکشته باشى، گفت ببر و او فرزند را به غارى برد و او را شیر داد و بر در غار سنگى نهاد و برگشت و خداى تعالى نیز روزى وى را در انگشت شست او قرار داد و از شست خود شیر مى‏مکید و رشد او در هر روز مانند رشد دیگران در یک هفته، و رشد هفتگى او مانند رشد ماهانه دیگران و رشد ماهانه وى مانند رشد سالانه دیگران بود و در آنجا به اراده خداوندى ماند. سپس روزى مادرش به پدرش گفت: اگر اجازه مى‏دادى که به سراغ آن کودک بروم و او را ببینم، مى‏رفتم و پدر گفت برو و مادر به غار آمد و ناگهان ابراهیم را دید که چشمانش مانند دو چراغ مى‏درخشد، او را گرفت و به سینه خود چسبانید و شیرش داد و برگشت و پدرش از حال کودک پرسش کرد و مادر گفت: او را به خاک سپردم و مدّتى به بهانه حاجت بیرون مى‏رفت و خود را به ابراهیم مى‏رسانید و او را در آغوش مى‏کشید و شیر مى‏داد و بر مى‏گشت و چون ابراهیم به راه افتاد، مادرش آمد و همان کارها را کرد امّا چون خواست برگردد، ابراهیم جامه او را گرفت، مادر گفت چه مى‏خواهى؟ گفت: مرا با خود ببر و او گفت بگذار تا از پدرت اجازه بگیرم. «1» و پیوسته ابراهیم در غیبت بود و خود را نهان مى‏داشت و امرش را مکتوم مى‏کرد تا آنگاه که ظهور کرد و فرمان خداى تعالى را آشکار نمود و خداوند قدرت خود را در باره وى نمایان ساخت، سپس دوباره غایب شد و آن وقتى بود که پادشاه طاغى او را از شهر بیرون کرد و ابراهیم گفت: از شما و آنچه جز خدا مى‏خوانید کناره مى‏گیرم و پروردگار خود را مى‏خوانم و امیدوارم با خواندن پروردگارم بدبخت نباشم و خداى تعالى فرمود: چون از آنها و آنچه که مى‏پرستیدند کناره گرفت، ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و همه را پیامبر ساختیم و از رحمت خود بدانها بخشیدیم و براى ایشان لسان صدق علىّ قرار دادیم. «2» که مقصود علىّ بن أبى طالب علیه السّلام است، زیرا ابراهیم از خداى تعالى‏ خواسته بود که برایش در میان پسینیان زبان راستگوئى قرار دهد و خداى تعالى براى او و اسحاق و یعقوب لسان صدق علىّ را قرار داد و علیّ علیه السّلام إخبار فرمود که قائم یازدهمین از فرزندان اوست و او همان کسى است که زمین را پر از عدل و داد مى‏کند همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد و براى او غیبت و حیرتى است که اقوامى در آن گمراه شوند و دیگرانى هدایت یابند و این امر واقع خواهد شد همچنان که او آفریده شده است و علیّ علیه السّلام در حدیث کمیل بن زیاد نخعى إخبار فرموده است که زمین بدون حجّت نماند، آن حجّت یا ظاهر و مشهور است و یا آنکه نهان و مستور، براى آنکه حجّتهاى خدا و نشانه‏هاى او از میان نرود. و من این دو خبر را با اسناد آن در این کتاب در باب اخبار امیر المؤمنین علیه السّلام از امر غیبت نقل کرده‏ام و در اینجا دوباره آنها را ذکر کردم، براى آنکه در دنباله داستان ابراهیم علیه السّلام ذکر آنها لازم بود.

و براى ابراهیم علیه السّلام غیبت دیگرى است که براى اعتبار به تنهایى در بلاد مسافرت کرد.

2- ابو حمزه ثمالى از امام باقر علیه السّلام روایت کند که فرمود: روزى ابراهیم علیه السّلام بیرون رفت تا در بلاد سیر کند و عبرت گیرد و به یک بیابانى در سرزمینى رسید و بناگاه مردى را دید که ایستاده بود و نماز مى‏خواند و فریادش تا آسمان بالا مى‏رفت و لباسش پشمى بود. ابراهیم علیه السّلام از کار او در شگفت شد و نشست و انتظار کشید تا او از نمازش فارغ شد و چون به طول انجامید او را با دستش حرکت داد و گفت: نمازت را کوتاه کن که مرا حاجتى است، فرمود: آن مرد نیز کوتاه کرد و ابراهیم با او نشست و گفت: براى که نماز مى‏خوانى؟ گفت: براى خداى ابراهیم، گفت: خداى ابراهیم کیست؟ گفت آن کس که تو را و مرا آفرید.

ابراهیم گفت: از تو خوشم آمده است و دوست دارم در راه خداى تعالى با تو برادرى کنم، منزلت کجاست تا اگر خواستم به زیارت و ملاقات تو بیایم، آن مرد گفت: منزل من پشت این آب است- و با دستش به دریا اشاره کرد- ولى مصلّاى من همین جاست و اگر خواستى مرا در همین موضع خواهى دید ان شاء اللَّه، سپس آن مرد به ابراهیم گفت: آیا حاجتى دارى؟ ابراهیم گفت: آرى، آن مرد گفت: حاجت تو چیست؟ ابراهیم بدو گفت: یا تو خدا را بخوان و من آمین گویم و یا آنکه من مى‏خوانم و تو بر دعاى من آمین گو. آن مرد گفت: براى چه به درگاه خدا دعا کنیم؟ ابراهیم گفت: براى مؤمنان گنهکار، مرد گفت: خیر، ابراهیم گفت: براى چه؟ و او گفت: زیرا من خدا را سه سال است که خوانده‏ام و تاکنون اجابتى ندیده‏ام و من از خداى تعالى خجالت مى‏کشم که دعاى دیگرى کنم، مگر آنکه بدانم مرا اجابت کرده است. ابراهیم گفت: دعاى تو چیست؟ مرد گفت: من روزى در همین مصلّا بودم که نوجوانى بر من گذشت که با هیبت بود و نور از پیشانیش مى‏درخشید، گیسوانش را در پشت سرش انداخته بود و گاوى را مى‏راند که گویا آن را روغن زده بودند و گوسفندانى را مى‏راند که فربه و گرانبهایند، از دیدار او تعجّب کردم و بدو گفتم: اى غلام! این گاو و گوسفند از کیست؟ گفت: از آن من است. «1» گفتم: تو کیستى؟ گفت: من اسماعیل پسر ابراهیم خلیل اللَّه‏ام. در آن هنگام به درگاه خدا دعا کردم و مسألت نمودم که خلیل خود را به من بنمایاند. ابراهیم گفت: من ابراهیم خلیل اللَّه‏ام و آن نوجوان نیز پسر من است، آن مرد در این هنگام گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ که دعاى مرا اجابت‏ کرد. فرمود: آنگاه مرد گونه‏هاى ابراهیم را بوسید و با وى معانقه کرد و سپس گفت: اکنون براى دعا آماده‏ام، دعا کن تا بر دعاى تو آمین گویم و ابراهیم براى مؤمنین و مؤمنات گنهکار تا روز قیامت دعا کرد و مغفرت و رضاى خداوند را براى آنها مسألت نمود و آن مرد نیز بر دعاى ابراهیم آمین گفت.

راوى گوید: امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: دعاى ابراهیم به شیعیان مؤمن و گنهکار ما تا روز قیامت خواهد رسید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۱۲
محمود موحدی

 زید شحّام از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: صالح زمانى از میان قوم خود غیبت کرد و روزى که غایب شد مردى کامل و خوش اندام و انبوه- ریش و لاغر میان و سبک گونه و در میان مردان متوسّط القامه بود و چون نزد قومش برگشت او را از صورتش نشناختند، به سوى قومش برگشت در حالى که مردم سه دسته بودند: منکرانى که هرگز برنگشتند؛ کسانى که اهل شکّ و تردید بودند؛ و دیگرانى که اهل ایمان و یقین بودند و صالح علیه السّلام هنگامى که برگشت ابتدا به دعوت اهل شکّ و تردید پرداخت و به آنها گفت: من «صالح» هستم، امّا او را تکذیب کردند و دشنام دادند و راندند و گفتند: خدا از تو بیزار باد، صالح به شکل تو نبود، فرمود: آنگاه که به نزد منکران آمد، آنان نیز سخن او را نشنیدند و به سختى از وى دورى کردند، سپس به نزد دسته سوم رفت که اهل ایمان و یقین بودند و به آنها گفت: من «صالح» هستم، گفتند: براى ما خبرى بازگوى تا شکّ ما مرتفع شود و ما شکّى نداریم که خداى تعالى خالقى است که هر کسى را که بخواهد به هر شکلى در مى ‏آورد و به ما خبر داده‏ اند و نیز در میان خود نشانه‏ هاى قائم را آنگاه که بیاید بررسى کرده‏ایم و صحّت آن به وسیله یک خبر آسمانى محقّق مى‏ شود. صالح گفت: من صالحى هستم که ناقه را براى شما آوردم.

گفتند: راست گفتى، آن همانست که ما بررسى کرده ‏ایم، آن شتر چه نشانه‏ هایى داشت؟ و صالح گفت: یک روز او آب را مى‏ نوشید و یک روز شما، گفتند: به خدا و آنچه آورده‏اى ایمان آوردیم و در چنین حالى است که خداى تعالى فرموده‏ ستاده شده است ایمان داریم و مستکبران که همان شکّ‏ کنندگان و منکران بودند گفتند: ما به کسى که شما بدان ایمان آوردید کافریم.  راوى گوید: گفتم: آیا در آن روز در میان آنها عالمى به صالح بود؟ فرمود: خدا عادلتر از آن است که زمین را بدون عالم گذارد که مردم را به خداى تعالى راهبرى کند و آن قوم بعد از خروج صالح تنها هفت روز در حال بلا تکلیفى به سر بردند که امامى را نمى ‏شناختند ولى آنها به همان دین خداى تعالى که در دستشان بود عمل مى ‏کردند و با هم متّحد بودند و چون صالح علیه السّلام ظاهر شد دور او جمع شدند و همانا مثل قائم مثل صالح علیهما السّلام است.


** ابا جعفر الباقر 110**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۵۵
محمود موحدی

عبد اللَّه بن فضل هاشمى گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون خداى تعالى نبوّت نوح علیه السّلام را آشکار کرد و شیعه به فرج یقین کردند بلوى شدّت گرفت و کذب و اختلاف افزون شد تا به حدّى که به شیعه سختى شدیدى رسید و به نوح هجوم آورده و او را به شدّت مضروب کردند تا آنکه سه روز بیهوش افتاد و خون از گوشش ریخت و سپس به هوش آمد، این حادثه پس از سیصد سال از بعثت او رخ داد و او در خلال این مدّت شب و روز ایشان را دعوت مى‏ کرد امّا آنها مى‏ گریختند، پنهانى آنها را فرا مى ‏خواند اجابت نمى‏ کردند، آشکارا ایشان را دعوت مى‏ کرد اقبال نمى ‏نمودند، پس از سیصد سال قصد کرد که آنها را نفرین کند،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۲
محمود موحدی