گل نرگس امام مهربانیها

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ معجزه اى از معجزات انبیا نیست مگر این که خداوند آن را به دست حضرت قائم (عجل الله فرجه) براى اتمام حجّت، بر دشمنان ظاهر خواهد کرد.». (منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، لطف الله صافى، ص 312)

گل نرگس امام مهربانیها

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ معجزه اى از معجزات انبیا نیست مگر این که خداوند آن را به دست حضرت قائم (عجل الله فرجه) براى اتمام حجّت، بر دشمنان ظاهر خواهد کرد.». (منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، لطف الله صافى، ص 312)

گل نرگس امام مهربانیها

محتوای و بلاگ روایات و داستان ها و اشعار در مورد ولی عصر عجل الله فرجه
این وبلاگ وابسته به وبلاگ مدرسه ابا جعفر علیه السلام به آدرس http://abajafar.blog.ir/ است.

طبقه بندی موضوعی



 

 

 

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع

بررسی ادله ی قرآنی حجیت خبر واحد

 

 

نویسنده: اصغری

 

 

مقدمه

بیشتر روایات نقل‌شده از معصومان علیهم‌السلام (و صحابه) به صورت خبر واحدی است که همراه قرائن قطعی نیستند؛ از این روی گروهی از علما، حجیت آن را پذیرفته و گروهی منکر حجیت آن شده‌اند و هر گروه برای اثبات مدعای خود به دلایل گوناگونی از قرآن، سنت، عقل و اجماع استناد کرده‌اند که در این تحقیق پس از مفهوم شناسی مسئله و ذکر تاریخچه مختصری از نظر علما نسبت به حجیت خبر واحد، به بررسی ادله ی قرآنی موافقان حجیت خبر واحد از جمله آیه نبأ و نفر پرداخته‌شده است.

بر پایه آنچه گفته شد هدف از انجام این پژوهش پاسخ به سؤال زیر است:

دلایل قرآنی حجیت خبر واحد چیست؟

پاسخ به سؤال فوق وابسته به پاسخگویی به سؤالات فرعی زیر است:

1. قائلین به خبر واحد چگونه برآیه ی نبا استدلال می کنند؟

2. قائلین به خبر واحد چگونه بر آیه نفر استدلال می کنند؟

3.قائلین به خبر واحد چگونه بر آیه حرمت کتمان استدلال می کنند؟

واژگان کلیدی:

حجیت:

حجت در لغت به دلیلی گفته می‌شود[1] که صحت ادعای طرف را ثابت کند[2]

           حجت در اصطلاح اصولیین عبارت است از ادله شرعی که حکم آن را به حسب جعل شارع ثابت                   می‌کند[3]

 

 خبر واحد:

 مرحوم مظفردر تعریف خبر واحد می‌نویسد: « خبری که به حد تواتر نمی‌رسد »[4]

 ومنظور از ادله قرآنی:

آن دسته از ادله است که از آیات قرآن جهت اثبات مدعا استفاده می‌کند.

       

           دلایل قرآنی حجیت خبر واحد

 علما برای اثبات حجیت خبر واحد به دلایلی تمسک کرده‌اند که می‌توان پنج گروه از دلایل را نام برد: 1-کتاب 2- سنت 3- اجماع 4- بنای عقلا.[5]که در این تحقیق فقط به بررسی دلایل قرآنی خواهیم پرداخت. برای اثبات حجیت خبر واحد به چندین آیه استدلال شده است که مهم‌ترین آن‌ها را می‌توان آیات  نبأ، نفر، کتمان، دانست که به بررسی نحوه دلالت و پاسخ به اشکالات آن‌ها می پردازیم.

 

آیه اول: آیه نبأ:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ [6]

ای کسانی که ایمان آورده‏اید اگر فاسقی برایتان خبری آورد نیک وارسی کنید مبادا به نادانی گروهی را آسیب برسانید و [بعد] از آنچه کرده‏اید پشیمان شوید

مفهوم آیه این است که اگر آورنده خبر، فاسق نبود بلکه عادل بود، دیگر نیازی به تحقیق و بررسی نیست، و می‏توان به خبر وی اعتماد و استناد کرد.چون جز راستی و راستگویی انتظار دیگری از او نمی‏رود، نیازی به جستجو و بررسی نبوده و می‏توان به خبرش عمل کرد. [7] که آن را به تفصیل مورد بررسی قرار می دهیم.

نگاهی به معانی واژگان آیه

الف: واژه «تبیّن» به معنای ظهور است؛ بنابراین، «تبیّن الشّی‏ء» یعنی ظاهر شد و آشکار گشت[8].

 

ب: «أن تصیبوا قوما بجهالة»؛ مرحوم مظفر عبارت «أن تصیبوا قوما ...» مفعول «تبیّنوا» می داند؛ که در این صورت معنایش این چنین خواهد بود «بررسی کنید و بپرهیزید از اینکه به نادانی گروهی را آسیب رسانید.» [9]

ج: «جهالت» واژه‏ای است گرفته شده از جهل و یا مصدر دوم آن است. اهل لغت‏ گفته‌اند: «جهالت آن است که بدون علم و آگاهی کاری کنید.» [10] و در توضیح معنای جهل گفته‏ شده که جهل مقابل علم است[11]

نحوه استدلال: شیخ انصاری به مفهوم وصف آیه نبأ جهت اثبات حجیت خبر واحد چنین استدلال می‌کند: فاسقی که خبر می‏دهد. این اخبار دو صفت دارد:1. اخبار شخص واحد است؛2. اخبار شخص فاسق است. وصف اول یعنی واحد بودن وصف ذاتی است و وصف دومی یعنی فاسق بودن وصف عرضی است و وصف ذاتی مقدم بر وصف عرضی است حال اگر ملاک در عدم حجیت خبر واحد فاسق، واحد بودن این خبر باشد باید آیه انگشت روی آن می‏گذاشت و می‏فرمود: خبری را که مخبر آن یک نفر باشد قبول نکنید تا زمانی که در اطراف آن تفحص کنید، ولی آیه جهت وجوب تفحص را فاسق بودن مخبر قرار داده و روی وصف عرضی تکیه کرده پس منطوق آیه این است که خبر واحدی که مخبر آن شخص فاسق است حجت نیست مفهومش آن است که خبر واحدی که مخبر آن فاسق نیست، بلکه عادل است حجت است و تبین ندارد. [12]

همچنین شیخ انصاری از جهت مفهوم شرط نیز به آیه فوق بدین صورت استدلال کرده است: جمله‏ إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا یک جمله شرطیه است و به حکم شرط خداوند در این آیه وجوب تبین را بر خبر آوردن فاسق متوقف کرده و معنای جمله این است که: «اگر آورنده خبر فاسق بود پس بر شما واجب است که در اطراف تبیّن و تحقیق کنید» و بنا به نظر مشهور جمله شرطیه دارای مفهوم مخالف است، در نتیجه مفهوم جمله فوق این است که: «اگر آورنده خبر فاسق نبود [یعنی آوردنده خبر عادل بود] پس در خبر او تبین لازم نیست».[13]

          بر این آیه اشکالات فراوانی وارد شده که شیخ انصاری در رسائل ده مورد از آن‌ها را ذکر کرده است؛[14] البته مهم‌ترین آن‌ها دو ایراد است[15] که آن‌ها را ذکر کرده و پاسخ می دهیم:

اشکال اول: استدلال به مفهوم وصف فوق متوقف بر قبول «حجیت مفهوم وصف» است در حالی که معروف این است که مفهوم وصف حجت نیست‏.[16] به عنوان مثال جمله «اکرم العالم» بر عدم وجوب اکرام غیر عالم دلالت ندارد.

همچنین استدلال به مفهوم شرط در اینجا زمانی حجیت دارد که جمله شرطی دارای مفهوم باشد در صورتی که در این آیه، جمله شرطیه مفهوم ندارد[17] به علاوه جمله شرطیه در اینجا برای بیان موضوع است.[18] با این اشکال بر مفهوم وصف و مفهوم شرط نمی‌توان به آیه نبأ برای حجیت خبر واحد استدلال نمود.

پاسخ: در مقام پاسخ برخی همانند آیت الله العظمی مکارم شیرازی مفهوم شرط را نپذیرفته و به مفهوم وصف استدلال کرده و چنین می نویسند: مفهوم وصف و هر قید دیگر در مواردی که به اصطلاح منظور بیان قیود یک مسئله و مقام احتراز است حجت می‏باشد و ذکر این قید (قید فاسق) در آیه فوق طبق ظهور عرفی هیچ فایده قابل ملاحظه‏ای جز بیان حجیت خبر عادل ندارد. [19]

برخی نیز در جواب اشکال مفهوم نداشتن شرط چنین جواب داده اند: باید دید آیه شریفه عرفا چگونه حکم و موضوع و شرط را نمایان می‏کند. اگر موضوع «آورنده خبر» و شرط «فسق» باشد. دیگر شرط، شرط محقق موضوع نیست و جمله شرطیه مفهوم دارد.[20] به نظر می‌رسد نظر آیت الله مکارم در مفهوم نداشتن شرط و جواب از اشکال وصف پذیرفتنی تر است.

اشکال دوم: علت وجوب تبیین در ذیل آیه عبارت است از احتمال وقوع در ندامت و این مشترک است میان خبر عادل ظنی و خبر فاسق ظنی زیرا در هر دو احتمال ندامت هست پس اگر در خبر فاسق به دلیل احتمال ندامت تبیین واجب شده باید در خبر عادل هم به همین دلیل تبیین واجب باشد آنگاه عموم تعلیل ذیل با ظهور مفهوم اول آیه باهم تعارض می‏کنند و نسبت میان آن دو از نسب اربع عموم و خصوص من وجه است یعنی هرکدام از جهتی عام و از جهتی خاص اند امّا مفهوم آیه شامل می‏شود مطلق خبر عادل را چه علمی و چه غیر علمی و امّا تعلیل آیه بر عدم حجیت مطلق خبرهای غیر علمی و یا محتمل الندم دلالت می‏کند. [21]  به بیان دیگر علتی که در ذیل آیه آمده است آن چنان گسترده است که خبر «عادل» و «فاسق» هر دو را شامل می‏شود، زیرا عمل به خبر ظنی هر چه باشد احتمال پشیمانی و ندامت دارد. [22]

پاسخ: در مورد تعلیلی که ذیل آیه آمده است ظاهر این است که هر گونه عمل به ادله «ظنیه» را شامل نمی‏شود، بلکه ناظر به مواردی است که در آنجا عمل، عمل جاهلانه یا سفیهانه و ابلهانه است، چرا که در آیه روی عنوان «جهالت» تکیه شده، و می‏دانیم غالب ادله‏ای که تمام عقلای جهان در مسائل روزمره زندگی روی آن تکیه می‏کنند دلائل ظنی است (از قبیل ظواهر الفاظ، قول شاهد، قول اهل خبره، قول ذو الید و مانند اینها). معلوم است که هیچیک از اینها جاهلانه و سفیهانه شمرده نمی‏شود، و اگر احیانا مطابق با واقع نباشد مسئله ندامت نیز در آن مطرح نیست چون یک راه عمومی و همگانی است.[23] البته شیخ انصاری پاسخ را قبول نکرده و آن را مخدوش می داند،[24] ولی به نظر می‌رسد با توجه به دلالت لفظ جهالت نظر موافقان دلالت آیه بر حجیت خبر واحد درست باشد.

لازم به ذکر است که اشکالات دیگری نیز بر دلالت این آیه مطرح شده است که به دلیل مهم نبودن، وضوح پاسخ یا ارتباط اندک به بحث دلالت قرآنی از آن‌ها صرفنظر می‌شود. البته همه این آن‌ها را شیخ انصاری مطرح و پاسخ داده و آن‌ها مانع دلالت آیه نمی داند[25]

 

آیه دوم: آیه نفر

وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ[26]

و شایسته نیست مؤمنان همگی [برای جهاد] کوچ کنند پس چرا از هر فرقه‏ای از آنان دسته‏ای کوچ نمی‏کنند تا [دسته‏ای بمانند و] در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند بیم دهند باشد که آنان [از کیفر الهی] بترسند

خلاصه‏ی استدلال به آیه‏ی شریفه‏ی فوق چنین است: هرچند لزوم کوچ کردن به سوی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و فراگیری احکام و دستورات دین برای هرکس امری است عقلی؛ ولی چنین چیزی اگر غیر ممکن نباشد، حد اقل موجب مشقّت و زحمت فراوان است. به همین خاطر، خداوند- تبارک و تعالی- خواسته که از باب رحمت برای مؤمنان، این زحمت و مشقّت را از دوش آنان برداشته و لزوم حرکت همه‏ی مردم به سوی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای یادگیری احکام دین را نفی کند؛ ولی معنای تخفیف این نیست که اصل فراگیری احکام دینی ساقط شود. بنابراین خداوند- تبارک و تعالی- راه دیگری را بیان می‏کند، به این صورت که گروهی نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده، احکام و دستورات دینی را از ایشان فراگرفته، سپس برگشته و برای سایرین بیان کنند. این راهی که خداوند- تبارک و تعالی- بیان کرده، مستلزم این است که قول کوچ‏کنندگان به سوی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای قوم خودشان حجّت باشد، و الّا تشریع کوچ گروهی از مردمان هر طایفه، لغو و بی‏فایده خواهد بود. [27]

در استدلال به آیه نفر برای حجیت خبر واحد اشکالاتی ذکر کرده‌اند که مهم‌ترین آن‌ها را بررسی می‌کنیم:

اشکال اول: آنچه در آیه تشریع شده آن است که از هر گروهی جمعی کوچ کنند و سپس قوم خویش را انذار دهند. بنابراین، از آیه تنها حجیت گفته طایفه (سه نفر به بالا یا بالاتر از سه نفر) استفاده می‏شود، نه گفته تک‏تک آنان.

پاسخ: انذار طایفه در آیه مقید به اجتماع نیست، یعنی نگفته است: «طایفه‏ای که احکام را فراگرفته‏اند باهم انذار دهند»، و می‏توان به اطلاق آن برای نفی این شرط تمسک کرد. [28] به بیان دیگر آیه شریفه دلالت نمی‏کند که حتما باید این طایفه هنگامی که به میان قوم خود برگشتند به هیئت اجتماعی و مجموع من حیث المجموع بروند و حلال و حرام الهی را به گوش مردم برسانند، بلکه انذار طایفه گفته شده به دو صورت متحقق می‏شود: 1. مجموعه ی طائفه مجموع وکل قوم را انذار کنند پس انذار یک نفر کافی نیست. 2. مجموع طائفه باید قوم خود را انذار کنند، ولی نه به هیئت اجتماعیه، بلکه به نحو انفراد و جداگانه. حال آیه شریفه اطلاق دارد و شامل هر دو قسم می‏گردد و ازقضا این احتمال ثانی قوی تر است؛ زیرا موافق با عادت عقلاست. [29]

اشکال دوم: استدلال به این آیه برای حجیت خبر واحد متوقف است بر اثبات وجوب نفر، یعنی اول باید ثابت کنیم که نفر الطائفه واجب است سپس حجیت قول آن‌ها را نتیجه بگیریم.

پاسخ: کافی است که ثابت شود که نفر الطائفه از سوی شارع جعل شده، حال به نحو وجوب جعل شده باشد یا به نحو رخصت و اذن به نحو رخصت هم باشد کافی است؛ به دلیل اینکه نفس این معنا که شارع این طریقه را جعل نموده و اذن داده لازمه‏اش آن است که عند الشارع قول این طایفه در نقل احکام حجت است وگرنه این ترخیص لغو و بیهوده بود[30]

اشکال سوم: استدلال به این آیه برای حجیت خبر واحد متوقف است بر اثبات وجوب حذر عند الانذار، یعنی اول باید ثابت کنیم که حذر بر مردم واجب است تا از این راه حجیت نقل طایفه را کشف کنیم.

پاسخ: در پاسخ به این اشکال جواب هایی مختلفی داده شده است؛ از جمله:

الف: بعضی‏ها از طریق کلمه لعل پیش آمده‏اند؛ چنان‏که در مصباح الاصول آمده است: «کلمة لعل ظاهرة فی کون ما بعدها غایة لما قبلها کما یظهر من مراجعة موارد استعمالها ... و حیث ان الحذر جعل فی الآیة غایة للانذار الواجب فیستفاد منها کونه واجبا لا محالة»[31]

          ب: جمله لعلهم یحذرون بر فرض بر وجوب حذر دلالت نکند لااقل بر حسن حذر و بجا بودن آن دلالت دارد و حسن حذر در موردی است که مقتضی حذر باشد و مقتضی حذر عذاب است و هرجا که عذاب آمد حذر واجب است، نه مستحب. پس به گفته صاحب معالم: «عند انذار الطائفة یجب الحذر و هذا یدل علی‏ حجیة قول الطائفة».[32]

ج: مرحوم مظفر نیز اینگونه پاسخ داده است: استنباط وجوب حذر از آیه موقوف است بر اثبات حجیت قول طایفه، یعنی از راه اینکه شارع قول این‏ها را حجت کرده ما استنباط می‏کنیم وجوب حذر را؛ زیرا اگر حذر واجب نبود این تشریع و جعل حجیت لغو و عبث بود و تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا. [33]

شیخ انصاری پاسخ از این اشکال را کافی ندانسته و به همین دلیل آیه را دلیل بر حجیت خبر واحد نمی داند. [34] ولی به نظر می رساند با توجه به پاسخ های جواب داده شده به اشکالات، آیه دلیلی بر حجیت خبر واحد محسوب می‌شود.

 

آیه سوم آیه کتمان

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ الله وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ [35]

کسانی که نشانه‏های روشن و رهنمودی را که فرو فرستاده‏ایم بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح داده‏ایم نهفته می‏دارند آنان را خدا لعنت می‏کند و لعنت‏کنندگان لعنتشان می‏کنند.

شیوه استدلال: خداوند در این آیه شریفه کتمان حق را تحریم نموده به قرینه‏ یَلْعَنُهُمُ الله وَ ... که لعن ظهور در حرمت دارد آن هم لعن خدا و لعن تمام لاعنین که با الف و لام آمده و جمع این چنینی مفید عموم است و وقتی که کتمان حق حرام شد پس به ملازمة البین بالمعنی الاخص ظاهر کردن حق واجب می‏گردد و هنگامی که اظهار بر عالمان واجب شد پس به ملازمة عقلیة قبول هم بر غیر عالم واجب خواهد بود، به دلیل اینکه اگر کتمان حرام شد و اظهار واجب گردد، ولی قبول حق واجب نباشد لازم می‏آید که قرار دادن تحریم برای کتمان و جعل وجوب برای اظهار لغو و عبث باشد چون فایده‏ای برآن مترتب نیست و خداوند حکیم کار عبث و بیهوده انجام نمی‏دهد و ما کنا لاعبین، یعنی ما بازیگر و عبث‏کار و بیهوده‏کار نیستیم از این بیانات نتیجه می‏گیریم که اظهار مظهرین و اخبار دانایان در حق ناآگاهان حجت و لازم القبول است [36]

 

 

 بر استدلال فوق اشکالاتی وارد شده است از جمله گفته اند: آیه ناظر به اظهار چیزی که دیگران از آن بی‏خبرند، نیست تا مستلزم حجیت خبر واحد باشد، بلکه ناظر به اظهار چیزی است که «خداوند آن را برای مردم در کتاب بیان کرده است.» روشن است که این مطلب ربطی به حجیت خبر واحد ندارد. به دیگر سخن، این آیه حرمت پوشاندن و کتمان کردن چیزی را که روشن است و دیگران در هر حال موظف به قبول آن هستند، بیان می‏کند. [37]

به بیان دیگر حجیت خبر واحد جایی است که خبردهنده چیزی را که آشکار نیست اظهار می‏دارد و احکامی را که آموخته و دیگران از آن بی‏خبرند می‏آموزاند، چنان‏که در آیه نفر بود. در این فرض است که وجوب تعلیم و اظهار، مستلزم وجوب پذیرش آن بر دیگران است، وگرنه وجوب تعلیم و اظهار، لغو می‏باشد. اما این آیه در مورد کتمان و نهفته داشتن چیزی است که برای همه مردم روشن و آشکار است، چون می‏فرماید: «مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ»، نه اظهار آنچه بر دیگران پوشیده و پنهان است. لذا استدلال به این آیه کریمه تامّ نیست. [38]

اگر چه به این اشکال پاسخ هایی داده شده است از جمله گفته شده است: اولاً تحریم کتمان، اطلاق ندارد و ثانیا ممکن است تحریم کتمان مطلق ولی ایجاب قبول مقید به صورت حصول علم باشد. این در صورتی است که اطلاق حرمت کتمان به علت احتیاط در مقام تشریع باشد، نه به علت اطلاق ملاکش؛[39] ولی این پاسخ ها قانع کننده نیستند. لذا برخی از مفسران نیز دلالت این آیه را برحجیت خبر واحد نپذیرفته اند.[40] از این روی به این آیه نمی‌توان به حجیت خبر واحد استدلال کرد.

نتیجه

احادیث (گفتار، سیره و تقریر معصوم علیه‌السلام) جزء مهم‌ترین منابع دین است که در استنباط احکام فقهی ‏پس از قرآن ‏مورد استفاده قرار می‌گیرد که عمدتاً از طریق گفتار آن‌ها و در قالب خبر متواتر و یا خبر واحد صادر شده است ‏بنابراین، ‏بسیار بجاست تا حجیت اخبار واحد مورد بررسی قرار گیرد.‏

خبر در لغت اطلاع داشتن از چیزی است و در اصطلاح خبر واحد عبارت است از خبری که به حد تواتر نمی‌رسد؛ چه ‏راوی آن یک نفر باشد یا بیشتر که بر دو قسم است: خبر واحدی محفوف به قرائن قطعی و خبر واحدی که ‏محفوف به ‏قرائن قطعی نیست. بحث در این مجال مربوط به قسم اخیر است.‏

حجت در لغت به دلیلی گفته می‌شود ‏ که صحت ادعای طرف را ثابت کند و منظور از حجیت خبر واحد آن ‏است که عمل به موجب آن واجب است و اگر آن را اصلی نباشد عامل به آن ‏معذور خواهد بود.‏

از میان علما سید مرتضی، ابن ادریس، منکر حجیت خبر واحد گردیده‌اند و تقریبا بقیه علما حجیت آن را در مسائل فقهی پذیرفته‌اند.‏

‏ علما برای اثبات حجیت خبر واحد به دلایلی از کتاب، سنت، اجماع و عقل تمسک کرده‌اند که مهم‌ترین دلایل قرآنی را می‌توان آیات نبأ، نفر و‏کتمان دانست.‏

آیه نبأ‏ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا.... حجرات 6) بیانگر آن است که اگر آورنده خبر، فاسق نبود دیگر نیازی به تحقیق و بررسی نیست و ‏می‏توان به خبر وی اعتماد و استناد کرد. که به مفهوم وصف و همچنین ‏مفهوم شرط به حجیت خبر واحد دلالت دارد.‏

آیه نفر (وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ ... (توبه 122) بیان می‌کند که فراگیری احکام شرعی توسط ‏عده‌ای و یادآوری آن‌ها به سایرین مستلزم این است که قول آنها برای ‏قوم ‏خودشان حجّت باشد، و الّا تشریع کوچ گروهی از مردمان هر طایفه، لغو و بی‏فایده خواهد بود. ‏ ‏ ‏

طبق نظر برخی علما با توجه به آیه کتمان (إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ بقره 59) ‏کتمان حق حرام بوده و لذا ‏اظهار حق واجب می‏گردد و در نتیجه قبول هم بر غیر عالم واجب خواهد بود. که این استدلال دلیل بر حجیت خبر واحد نیست زیرا ‏این آیه در مورد کتمان و نهفته ‏داشتن چیزی است که برای همه مردم روشن و آشکار است.‏

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

-       ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ بیروت: دار صادر؛ چاپ سوم، 1414 ق.

-       اسلامی، رضا؛ قواعد کلی استنباط؛ قم‏: بوستان کتاب؛ چاپ پنجم‏: 1387 ش‏.

-       انصارى، مرتضى بن محمدامین‏؛ فرائد الاُصول‏؛ قم‏: موسسه النشر الاسلامی؛ چاپ پنجم‏: 1416 ق‏.

-       راغب اصفهانی، حسین بن احمد؛ مفردات الفاظ القرآن، تحقیق داوودی، بیروت/دمشق: دار القلم/ دار الشامیه. 1412 ق.

-       شیروانى، على‏؛ ترجمه اصول فقه‏؛ قم‏: دار الفکر؛ چاپ هشتم‏: 1388

-       طباطبایى، محمد حسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن‏؛ قم‏: دفتر انتشارات اسلامى؛ چاپ پنجم‏: ‏1417 ق‏.

-       طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ تحقیق احمد قصیرعاملى؛ بیروت‏: دار احیاء التراث العربى؛ چاپ اول‏ [بی تا].

-       فخر رازى، محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب؛ بیروت‏: دار احیاء التراث العربی؛ چاپ سوم: ‏1420 ق‏.

-       فراهیدی، خلیل بن احمد؛ کتاب العین؛: هجرت؛ 1409 ق

-       محمدی، علی؛ شرح اصول استنباط؛ ‏ قم‏: دار الفکر؛ چاپ سوم، [بی تا].

-       محمدی، علی ‏؛ شرح اصول فقه؛ قم‏: دار الفکر؛ چاپ دهم‏: 1387 ش‏.

-       محمدی، علی ؛ شرح رسائل؛ قم‏: دار الفکر؛ چاپ هفتم‏: 1387 ش.

-       مظفر؛ محمد رضا؛ اصول الفقه؛ ترجمه علی‏ شیروانی؛ قم‏: دار الفکر؛ چاپ هشتم‏: 1388 ش

-       مکارم شیرازى، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه‏؛ تهران‏: دار الکتب الإسلامیة؛ چاپ اول‏: 1374 ش‏.

-       مکارم شیرازى، ناصر؛ انوار الأصول‏؛ تقریر احمد قدسى؛ قم‏: مدرسه الامام علی بن ابی طالب (ع)‏؛ چاپ دوم‏:‏1428 ق‏.

-       ملکی اصفهانی، مجتبی‏؛ فرهنگ اصطلاحات اصول‏؛ قم‏: عالمه؛ چاپ اول‏: 1379 ش‏.

 

-       نجفی دولت آبادی، محمد حسین؛ شرح فارسی کفایة الأصول‏؛ قم‏: چاپخانه علمیه‏؛ چاپ دوم‏[بی تا].

 



[1] . ‏فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج2، ص121؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج2، ص 228.‏

[2] . ‏ راغب اصفهانی، حسین بن احمد، مفردات الفاظ القرآن ، ص 219. ‏

[3] . انصارى، مرتضى بن محمدامین‏، فرائد الاُصول، ج1، ص 51.‏

[4] . ‏. وهو مالایبلغ حدتواتر. مظفر ،محمدرضا، اصول فقه،ص437

[5] . ‏ مظفر، اصول فقه، ص439.

[6] . ‏حجرات: 6

[7] . طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ج18، ص 312‏.

[8] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج13، ص 67. ‏

[9] . شیروانى، على‏، ترجمه اصول فقه، ج2، ص 135.‏

[10] . فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج3، ص 390.

[11] . ‏(پیشین) ‏

[12] . ‏ محمدی، علی‏، شرح اصول فقه، ج3، ص 124 و 125؛ همو، شرح رسائل، ج2، ص 32-37.

[13] . ‏ همو، شرح رسائل، ج2، ص 30-32؛ نیز ر.ک. همو،‌ شرح اصول استنباط، ج‏1، ص 399-401.

[14] . ‏ محمدی، علی، شرح رسائل، ج‏2، ص 38-93.

[15] . مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج22، ص 155.‏

[16] . ‏ همو، تفسیر نمونه، ج22، ص 155؛ محمدی، علی، شرح رسائل، ج‏2، ص 38.

[17] . محمدی، علی، شرح رسائل، ج2، ص39. ‏

[18] . ‏ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج22، ص 155‏.

[19] . ‏ مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج22، ص 155‏ و 156؛  مکارم شیرازى، ناصر، انوار الأصول، ج2، ص 401.

[20] . ‏ اسلامی، رضا، قواعد کلی استنباط، ج2، ص 398.

[21] . محمدی، علی، شرح رسائل، ج2، ص43 و 44.‏

[22] . مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج22، ص 155؛ مکارم شیرازى، ناصر، انوار الأصول، ج2، ص 402.

[23] . مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج22، ص 156؛ مکارم شیرازى، ناصر، انوار الأصول، ج2، ص 402؛ اسلامی، رضا، قواعد کلی استنباط، ج‏2، ص 391-298‏.

[24] . محمدی، علی، شرح رسائل، ج2، ص 67.

[25] . ‏ محمدی، علی، شرح رسائل، ج2، ص 68- 93.

[26] . ‏توبه: 122

[27] . ملکی اصفهانی، مجتبی‏، فرهنگ اصطلاحات اصول، ج1، ص 312-313؛ محمدی، علی، شرح اصول استنباط، ج1، ص 405 و 406؛

[28] . ‏ شیروانی، علی‏، تحریر اصول فقه، ص 216

[29] . ‏ محمدی، علی‏، شرح اصول فقه، ج3، ص 132.

[30] . ‏ محمدی، علی‏، شرح اصول فقه، ج3، ص 132.

[31] . خویى، ابوالقاسم‏، مصباح الأصول، ج1، ص 214.

[32] . ‏ اسلامی، رضا، قواعد کلی استنباط، ج2، ص 394-396.

[33] . محمدی، علی‏، شرح اصول فقه، ج3، ص 132 و 133.

[34] . ‏ همو، شرح رسائل، ج2، ص 100 و 101.

[35] . بقره: 159

[36] . ‏ محمدی، علی‏، شرح اصول فقه، ج3، ص 313.

[37] . ‏ محمدی، علی، شرح رسائل، ج2، ص 109 و 110؛ شیروانی، علی‏، تحریر اصول فقه، ص 217.

[38] . ‏ شیروانى، على‏، ترجمه اصول فقه، ج2، ص 151؛ نجفی دولت آبادی، محمد حسین، شرح فارسی کفایة الأصول، ج4، ص 248.

[39] . ‏ اسلامی، رضا، قواعد کلی استنباط، ج2، ص 401 و 402.

[40] . فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج4، ص 141؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج2، ص 46.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۵ ، ۱۵:۱۴
محمود موحدی

برای مطالعه این مقاله به آدرس زیر مراجعه کنید 

فیروز ابو لولو کیست؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۵ ، ۱۹:۱۱
محمود موحدی

چهل حدیث درمورد فضائل امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام) 

1 ـ عنوان صحیفة المؤمن حبّ على بن ابى طالب(ع).
عنوان نوشته‌ی فرد مؤمن، عشق علی بن ابی طالب(ع) است.
2 ـ قل لمن أحبّ علیاً یتهیأ لدخول الجنة.
به دوستدار علی(ع) بگو خود را برای وارد شدن به بهشت آماده کند.

۳ـ کفّى و کفّ علىٍّ فى العدل سواء.
دست من و دست علی(ع) در عدالت داشتن یکسان است.

۴ـ القرآن مع علىّ وعلىّ مع القرآن.
قرآن با علی(ع) و علی(ع) با قرآن است.

۵ـ من اذى علیاً فقد اذانى.
هر کس علی(ع) را آزار رساند مرا آزرده است.

۶ـ انا و علىّ من شجرة واحدة والناس من شجر شتّى.
من و علی(ع) از یک شجره هستیم و دیگر مردم از شجره‌های متفاوتند.

۷ـ انا المنذر وعلىّ الهادى و بک یا علىّ یهتدى المهتدون.
من بیم‌دهنده هستم و علی هدایت‌گر، ای علی! به وسیله‌ی تو مردم هدایت می‌شوند. 
۸
ـ علىّ منى بمنزلة الرأس من بدنى.
علی برای من به منزله‌ی سر در بدن است.

۹ـ علىّ فى الجنة کالکوب الصبحة لاهل الدنیا.
جایگاه علی در بهشت مانند فنجان شراب برای اهل دنیا است.

۱۰ـ علىّ باب من دخل منه کان مؤمنا و من خرج عنه کان کافرا.
علی دروازه است هر کس از راه آن وارد شود مؤمن و هر کس از آن خارج شود کافر است.

۱۱ـ ذکر علىّ (ع) عبادة.
یاد علی (ع) عبادت است.

۱۲ـ النظر الى وجه علىّ عبادة.
نگاه کردن به صورت علی عبادت است.

۱۳ـ لو لم یخلق علىّ لم یکن لفاطمة کفو.
اگر علی آفریده نمی‌شد، هیچ همتایی برای فاطمه وجود نداشت.

۱۴ـ لو اجتمع الناس على حب علىّ لما خلق اللّه النار ابداً.
اگر همه‌ی مردم در عشق علی به اتفاق‌نظر می‌رسیدند هرگز خدا آتش جهنم را نمی‌آفرید.

۱۵ـ یسئل الناس یوم القیامة عن الاقرار بولایة علىّ.
مردم در روز قیامت در مورد اعتراف به ولایت علی پرس و جو می‌شوند.

۱۶ـ سیکون من بعدى فتنة فاذا کان ذلک فالزموا علیّا فانه الفارق بین الحق والباطل.
بعد از من یک فتنه و آزمایشی به وجود خواهد آمد، پس اگر چنین شد با علی همراه شوید؛ زیرا او جدا کننده‌ی حق از باطل است و فرق حق از باطل را می‌داند.

۱۷ـ علىّ منّى وأنا منه وهو ولىّ کل مؤمن و مؤمنة.
علی از من است و من از علی هستم، او ولی و سرپرست هر مرد و زن مؤمن است.

۱۸ـ علىّ وشیعته الفائزون یوم القیامة.
علی و پیروانش در روز قیامت رستگارند.

۱۹ـ علىّ خیر البشر من ابى فقد کفر.
علی بهترین فرد است، هر کس از این امر خودداری کند کافر شده است.

۲۰ـ مثل علىّ فى الناس کمثل قل هو اللّه احد فى القرآن.
مَثَل علی در میان مردم مثل این است که بگویی: همانا خداوند در قرآن یگانه است.

۲۱ـ لکل نبىّ صاحب سرّ و صاحب سرّى على بن ابى طالب.
هر پیامبری رازداری دارد و رازدار من علی بن ابی طالب است.

۲۲ـ انا مدینة العلم وعلىّ بابها ومن اراد المدینة فلیأتها من بابها.
من شهر علم هستم و علی دروازه‌ی آن شهر است، هر کس قصد ورود به شهر کند باید از دروازه‌ی آن شهر وارد شود.

۲۳ـ یا علىّ انت یعسوب المؤمنین والمال یعسوب الظالمین.
ای علی! تو به منزله‌ی یعسوب سید مؤمنان هستی و حال آنکه مال دنیا به منزله‌ی یعسوب سرور ستمگران است.

۲۴ـ انّ الله جعل ذریّة کل نبى فى صلبه وجعل ذرّیتى فى صلب على بن ابیطالب.
بی‌تردید خداوند دودمان هر پیامبر را در پشت کمرش قرار داده و دودمان و نسل من در صلب علی بن ابی طالب است.

۲۵ـ قسّم الحکمة عشرة اجزاء فاعطى علىّ تسعة والناس جزءً واحدا.
حکمت به ده بخش تقسیم شد؛ نُه بخش آن به علی داده شد و به دیگران یک بخش.

۲۶ـ لکل نبىّ ووصىّ وارث وان علیّا وصیّى و وارثى.
هر پیامبر و سرپرستی یک وارثی دارد و بی‌شک علی سرپرست و وارث من است.

۲۷ـ انا وعلىّ هذا حُجّة الله على خلقه.
من و همین علی حجت و دلیل خداوند برای مردم هستیم.

۲۸ـ سئل النبى: من عنده علم الکتاب؟ قال: انما ذلک علىّ.
از پیامبر پرسیدند: چه کسی علم کتاب(قرآن) دارد؟ فرمود: آن فرد فقط علی است.

۲۹ـ حبّ علىّ یأ کل الذنوب کما تأکل النار الحطب.
همان‌گونه که آتش هیزم را از بین می‌برد، عشق به علی گناهان را از بین می‌برد.

۳۰ـ مثل اهل بیتى کمثل سفینة نوح، من رکبها نجى ومن تخلف عنها غرق.
مَثَل خاندان من مانند کشتی نوح است، هر کس بر آن کشتی سوار شود نجات می‌یابد و هر کس از آن عقب بماند غرق می‌شود.

۳۱ـ مثل اهل بیتى کمثل باب حطّة، من دخل غفر له.
مَثَل اهل بیت من مانند دَرِ آمرزش است، هر کس وارد شود آمرزیده شود.

۳۲ـ إنّا اهل بیت اختار اللّه لنا الآخرة على الدنیا.
خداوند برای ما اهل بیت، آخرت را بر دنیا ترجیح داده است.

۳۳ـ سئلت ربى ان لایدخل احدا من اهل بیتى النار فاعطانیها.
از پروردگارم خواستم که هیچ یک از اهل بیت مرا وارد جهنم نکند، او نیز این نعمت را بر من ارزانی داشت.

۳۴ـ اللهم انّ هؤلاء اهل بیتى ولحمتى، یؤلمنى ما یؤلمهم ویجرحنى ما یجرحهم.
خدایا! اینان اهل بیتم و از گوشت(خون) من هستند، هر چیزی که آن‌ها را بیازارد مرا آزرده است و هر چیز به آن‌ها آسیب رساند به من آسیب زده است.

۳۵ـ حبّ آل محمد یوما خیر من عبادة سنة.
عشق یک روزه به خاندان حضرت محمد(ص) بهتر از عبادت سالانه است.

۳۶ـ حبّ علىّ براءة من النار.
دوستی علی بی‌زاری از آتش است.

۳۷ـ من مات فى حب آل محمد فقد مات شهیداً و من مات فى بغض آل محمد مات میتة جاهلیة.
هر کس با عشق به خاندان حضرت محمد(ص) بمیرد، شهید از دنیا رفته است و هر کس با خشم بر آن‌ها بمیرد، با نادانی مرده است.

۳۸ـ اللهم لاتمتنى حتى ترینى وجه علىّ(ع).
خدایا! مرا از دنیا نبر تا اینکه روی علی (ع) را به من نشان دهی.

۳۹ـ من ذکر فضیلة من فضائل علىّ(ع) مقراً بها غفراللّه له ما تقدم من ذنبه وما تأخر.
هر کس یکی از فضایل و خوبی‌های علی (ع) را با اقرار بر آن فضیلت یاد کند، خداوند همه‌ی گناهان گذشته و آینده‌ی وی را بر وی ببخشد.

۴۰ـ لو أنّ الریاض أقلام والبحر مداد والجن حُسّاب والانس کتّاب ما احصوا فضائل علىّ بن ابیطالب(ع).
اگر باغستان‌ها قلم می‌شد و دریاها مداد می‌گشت و جنیان حسابگر می‌شدند و انسان‌ها نویسنده‌ می‌شدند نمی‌توانستند فضایل علی بن ابی طالب را در شمار آورند. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۶
محمود موحدی

بسیج مدرسه ابا جعفر علیه السلام - آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله :وظیفه شرعی طلاب این است که پس از تعلیم، به دیار خود بازگشته و شهرستان ها از عالمان دین خالی است.


سامانه جامع معاونت آموزش مرکز مدیریت حوزه های علمیه سامانه جامع معاونت آموزش مرکز مدیریت حوزه های علمیه سامانه جامع معاونت آموزش مرکز مدیریت حوزه های علمیه سامانه جامع معاونت آموزش مرکز مدیریت حوزه های علمیه  عنوان سایت های مرکز مدیریت حوزه های علمیه حوزه علمیه قم , مدرسه معصومیه , واحد فناوری اطلاعات و ارتباطات  مرکز مدیریت حوزه های علمیه  جشنواره علامه حلی(ره)   افق حوزه هفته نامه  بری حوزه ها  مرکز آموزش تخصصی تفسیر و علوم قرآن حوزه علمیه قم  پایگاه رسمی مرکز خبر حوزه های علمیه   اداره کل دانش آموختگان حوزه   معاونت تبلیغ و آموزش های کاربردی حوزه علمیه قم معاونت آموزش حوزه های علمیه,معاونت آموزش حوزه,معاونت آموزش حوزه علمیه قم,مدیریت حوزه علمیه قم معاونت آموزش حوزه های علمیه,مرکز مدیریت حوزه های علمیه,مدیریت حوزه علمیه استان قم گزارش تصویری اخبار مرکز مدیریت حوزه علمیه قم, گزارش تصویری اخبار مرکز مدیریت حوزه های علمیه استان قم, مرکز اطلاع رسانی مدیریت حوزه علمیه استان قم سامانه نجاح و نجما معاونت آموزش حوزه های علمیه مرکز مدیریت حوزه های علمیه  ثبت نام طلاب نتایج پذیرش حوزه های علمیه کنکور حوزه های علمیه ورود به سیستم جامع طلاب حوزه های علمیه شماره تماس با معاونت آموزش تماس با معاونت آموزش حوزه های علمیه خرید اعتباری ثبت نام مراکز تخصصی معاونت آموزش حوزه های علمیه طلاب سطوح عالی آزمون تکمیل ظرفیت مراکز تخصصی حوزه های علمیه معاونت آموزش ثبت نام امتحانات نواقصی حوزه های علمیه اطلاعیه پذیرش سطح چهار دکتری اداره کل امور آموزش اساتید مدارج علمی سنجش و پذیرش برنامه ریزی و ا رزیابی آموزشی مراکز ت خصصی آموزش غیر حضوری عضویت در دامنه نجاح معاونت آموزش حوزهای علمیه   آدرس سایت معاونت آموزش حوزه های علمیه مرکز اطلاع رسانی سامانه نجما نجاح پذیرش حوزه های علمیه مدیریت حوزه علمیه قم ارزیابی نظارت اخبار اطلاعیه مراکز تخصصی مدارس سطوح عالی استان معاونت آموزش اموزش خبرگزاری معاونت آموزش پژوهش تبلیغ اموزش های کاربردی تهذیب آمار بررسی ارزیابی امتحانات شفاهی سنجش پذیرش ارتباطات مراجعات بازرسی فناوری اطلاعات امور طلاب دانش آموختگان اسکان شهریه تلبس خدمات کتبی آیت الله حسینی بوشهری حجت الاسلام والمسلمین احمد فرخ فال سامانه نجاح و نجما معاونت آموزش حوزه های علمیه مرکز مدیریت حوزه های علمیه ثبت حضوری عضویت در دامنه نجاح معاونت آموزش حوزهای علمیه آدرس سایت معاونت آموزش حوزه های علمیه نام طلاب نتایج پذیرش حوزه های علمیه کنکور حوزه های علمیه ورود به سیستم جامع طلاب حوزه های علمیه شماره تماس با معاونت آموزش تماس با معاونت آموزش حوزه های علمیه خرید اعتباری ثبت نام مراکز تخصصی معاونت آموزش حوزه های علمیه طلاب سطوح عالی آزمون تکمیل ظرفیت مراکز تخصصی حوزه های علمیه معاونت آموزش ثبت نام امتحانات نواقصی حوزه های علمیه اطلاعیه پذیرش سطح چهار دکتری اداره کل امور آموزش اساتید مدارج علمی سنجش و پذیرش برنامه ریزی و ارزیابی آموزشی مراکز تخصصی آموزش مرکز خدمات آموزشی حوزه های علمیه برادران خواهران غیر حضوری پذیرش حوزه های علمیه دوره بلند مدت دوره کوتاه مدت  سیکل دیپلم مقطع عالی و دانشگاهی شرایط پذیرش در حوزه های علمیه دفترچه راهنمای پذیرش حوزه های علمیه آزمون پذیرش منابع آزمون پذیرش حوزه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۰۹
محمود موحدی

فایل صوتی دعای کمیل

دریافت
حجم: 28.6 مگابایت
توضیحات: حاج میثم مطیعی مدینه منوره

اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ ‏بِرَحْمَتِکَ الَّتى‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَىْ‏ءٍ، وَبِقُوَّتِکَ الَّتى‏ قَهَرْتَ‏

خدایا من از تو مى ‏خواهم ‏بحق آن رحمتت که همه چیز را فرا گرفته و به آن نیرویت که همه چیز را بوسیله آن مقهور

بِها کُلَّشَىْ‏ءٍ، وَخَضَعَ لَها کُلُّ شَىْ‏ءٍ، وَذَلَّ لَها کُلُّ شَىْ‏ءٍ، وَبِجَبَرُوتِکَ الَّتى‏ غَلَبْتَ‏

خویش کردى و همه چیز در برابر آن خاضع و همه در پیش آن خوار است و به جبروت تو که بوسیله آن چیره گشتى‏

بِها کُلَّ شَىْ‏ءٍ، وَبِعِزَّتِکَ الَّتى‏ لا یَقُومُ لَها شَىْ‏ءٌ، وَبِعَظَمَتِکَ الَّتى‏ مَلَأَتْ کُلَ‏

بر هر چیز و به عزتت که چیزى در برابرش نه‏ ایستد و به آن عظمت و بزرگیت که پرکرده هر

شَىْ‏ءٍ،وَبِسُلْطانِکَ الَّذى‏ عَلا کُلَّ شَىْ‏ءٍ، وَبِوَجْهِکَ الْباقى‏ بَعْدَ فَنآءِ کُلِّ شَىْ‏ءٍ،

چیز را و به آن سلطنت و پادشاهیت که بر هر چیز برترى گرفته و به ذات پاکت که پس از نابودى هر چیز

وَبِأَسْمائِکَ الَّتى‏ مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّ شَىْ‏ءٍ، وَبِعِلْمِکَ الَّذى‏ اَحاطَ بِکُلِّ شَىْ‏ءٍ، وَبِنُورِ

باقى است و به نامهاى مقدست که اساس هر موجودى را پرکرده و به آن علم و دانشت که احاطه یافته به هر چیز و به نور

وَجْهِکَ الَّذى‏ اَضآءَ لَهُ کُلُّ شىْ‏ءٍ، یا نُورُ یا قُدُّوسُ، یا اَوَّلَ الْأَوَّلِینَ، وَیا اخِرَ

ذاتت که روشن شد در پرتوش هر چیز اى نور حقیقى و اى منزه از هر عیب اى آغاز موجودات اولین و اى پایان‏

الْأخِرینَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تَهْتِکُ الْعِصَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ‏

آخرین خدایا بیامرز برایم آن گناهانى را که پرده ‏ها را بدرد خدایا بیامرز برایم آن‏

الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُنْزِلُ النِّقَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُغَیِّرُ النِّعَمَ، اَللّهُمَ‏

گناهانى را که عقاب و کیفرها را فرو ریزد خدایا بیامرز برایم آن گناهانى را که نعمت‏ها را تغییر دهد

اغْفِرْ لىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تَحْبِسُ الدُّعآءَ،اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُنْزِلُ‏

خدایا بیامرز برایم آن گناهانى را که از (اجابت) دعا جلوگیرى کند خدایا بیامرز برایم آن گناهانى را که بلا نازل کند

الْبَلاءَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلى‏ کُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ، وَکُلَّ خَطیئَةٍ اَخْطَاْتُها، اَللّهُمَ‏

خدایا بیامرز برایم هر گناهى که کرده‏ام و هر خطایى که از من سر زده‏

اِنّى‏ اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ بِذِکْرِکَ، وَاَسْتَشْفِعُ بِکَ اِلى‏ نَفْسِکَ، وَاَسْئَلُکَ بِجُودِکَ اَنْ‏

خدایا من به سوى تو تقرب جویم بوسیله ذکر تو و شفیع آورم بدرگاهت خودت را و به جود و کرمت از تو مى‏خواهم که‏

تُدْنِیَنى ‏مِنْ ‏قُرْبِکَ، وَاَنْ تُوزِعَنى‏ شُکْرَکَ، وَاَنْ تُلْهِمَنى‏ ذِکْرَکَ، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ‏

مرا به مقام قرب خویش نزدیک سازى و شکر و سپاسگذاریت را بر من روزى کنى و ذکر خود را به من الهام کنى خدایا از تو

سُؤالَ خاضِع ٍ مُتَذَلِّل ٍ خاشِع ٍ، اَنْ تُسامِحَنى‏ وَتَرْحَمَنى‏، وَتَجْعَلَنى‏ بِقِسْمِکَ‏

درخواست‏ مى‏کنم ‏درخواست‏ش خص ‏فروتن‏ خوارترسان‏که ‏بر من آسان‏گیرى وبه‏من ‏رحم‏ کنى‏ ومرا به ‏آنچه ‏برایم‏ قسمت کرده‏ اى‏

راضِیاً قانِعاً، وَفى‏ جَمیعِ الْأَحْوالِ مُتَواضِعاً، اَللّهُمَّ وَاَسْئَلُکَ سُؤالَ مَنِ‏

راضى و قانعم سازى و در تمام حالات فروتنم کنى خدایا از تو درخواست کنم درخواست کسى که سخت‏

اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ، وَاَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدآئِدِ حاجَتَهُ، وَعَظُمَ فیما عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ،

فقیر و بى‏چیز شده و خواسته‏اش را هنگام سختیها پیش تو آورده و امیدش بدانچه نزد تو است بسیار بزرگ است‏

اَللّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُکَ، وَعَلا مَکانُکَ، وَخَفِىَ مَکْرُکَ، وَظَهَرَ اَمْرُکَ،

خدایا سلطنت و پادشاهیت بس بزرگ و مقامت بسى بلند است مکر و تدبیرت در کارها پنهان و امر و فرمانت آشکار است‏

وَغَلَبَ قَهْرُکَ، وَجَرَتْ قُدْرَتُکَ، وَلا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ، اَللّهُمَّ لا

قهرت غالب و قدرت و نیرویت نافذ است و گریز از تحت حکومت تو ممکن نیست خدایا نیابم

اَجِدُ لِذُنُوبى‏ غافِراً، وَلالِقَبائِحى‏ ساتِراً، وَلالِشَىْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبیحِ‏

براى گناهانم آمرزنده‏اى و نه براى کارهاى زشتم پرده‏پوشى و نه کسى را که عمل زشت‏

بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَکَ وَبِحَمْدِکَ ظَلَمْتُ نَفْسى‏،

مرا به کار نیک تبدیل کند جز تو، نیست معبودى جز تو منزهى تو و به حمد تو مشغولم من به خویشتن‏

وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلى‏، وَسَکَنْتُ اِلى‏ قَدیمِ ذِکْرِکَ لى‏، وَمَنِّکَ عَلَىَّ، اَللّهُمَ‏

ستم کردم و در اثر نادانیم دلیرى کردم و به اینکه همیشه از قدیم به یاد من بوده وبر من لطف و بخشش داشتى آسوده خاطرنشستم اى خدا

مَوْلاىَ کَمْ مِنْ قَبیحٍ سَتَرْتَهُ، وَکَمْ مِنْ فادِحٍ مِنَ الْبَلاءِ اَقَلْتَهُ، وَکَمْ مِنْ عِثارٍ

اى مولاى من چه بسیار زشتیها که از من‏پوشاندى و چه بسیار بلاهاى سنگین که از من بازگرداندى و چه بسیار لغزشها

وَقَیْتَهُ، وَکَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَکَمْ مِنْ ثَنآءٍ جَمیلٍ لَسْتُ اَهْلاً لَهُ‏

که از آن نگهم داشتى و چه بسیار ناراحتیها که از من دور کردى و چه بسیار مدح و ثناى خوبى که‏ من‏ شایسته ‏اش ‏نبودم ‏و تو آن را

نَشَرْتَهُ، اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى‏، وَاَفْرَطَ بى‏ سُوءُ حالى‏، وَقَصُرَتْ بى‏ اَعْمالى‏،

منتشر ساختى خدایا بلاى من بسى بزرگ است و بدى حالم از حد گذشته و اعمالم نارسا است

وَقَعَدَتْ بى‏ اَغْلالى‏، وَحَبَسَنى‏ عَنْ نَفْعى‏ بُعْدُ اَمَلى‏، وَخَدَعَتْنِى الدُّنْیا

و زنجیرهاى علایق مرا خانه‏ نشین و آرزوهاى دور و دراز مرا از رسیدن به منافعم بازداشته و دنیا با ظواهر

بِغُرُورِها، وَنَفْسى‏ بِجِنایَتِها وَمِطالى‏، یا سَیِّدى‏ فَاَسْئَلُکَ بِعِزَّتِکَ اَنْ لا یَحْجُبَ‏

فریبنده‏ اش مرا گول زد و نفسم بوسیله جنایتش و به مسامحه گذراندم اى آقاى من پس از تو مى‏خواهم به عزتت که بدى رفتار و کردار

عَنْکَ دُعآئى‏، سُوءُ عَمَلى‏ وَفِعالى‏، وَلا تَفْضَحْنى‏ بِخَفِىِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ‏

من دعایم را از اجابتت جلوگیرى نکند و رسوا نکنى مرا به آنچه از اسرار پنهانى من‏

سِرّى‏، وَلا تُعاجِلْنى‏ بِالْعُقُوبَةِ عَلى‏ ما عَمِلْتُهُ فى‏ خَلَواتى‏، مِنْ سُوءِ فِعْلى‏

اطلاع دارى و شتاب نکنى در عقوبتم براى رفتار بد و کارهاى بدى که در خلوت انجام دادم

وَاِسآئَتى‏، وَدَوامِ تَفْریطى‏ وَجَهالَتى‏، وَکَثْرَةِ شَهَواتى‏ وَغَفْلَتى‏، وَ کُنِ اللَّهُمَ‏

و ادامه دادنم به تقصیر و نادانى و زیادى شهوت‏رانى و بى‏خبریم و خدایا

بِعِزَّتِکَ لى‏ فى‏ کُلِّ الْأَحْوالِ رَؤُفاً، وَعَلَىَّ فى‏ جَمیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً، اِلهى‏

به عزتت سوگند که در تمام احوال نسبت به من مهربان باش و در تمام امور بر من عطوفت فرما اى معبود من و

وَرَبّى‏ مَنْ لى‏ غَیْرُکَ، اَسْئَلُهُ کَشْفَ ضُرّى‏ وَالنَّظَرَ فى‏ اَمْرى‏، اِلهى‏

اى پروردگار من جز تو که را دارم که رفع گرفتارى و توجه در کارم را از او درخواست کنم اى خداى من و

وَمَوْلاىَ اَجْرَیْتَ عَلَىَّ حُکْماً اِتَّبَعْتُ فیهِ هَوى‏ نَفْسى‏، وَلَمْ اَحْتَرِسْ فیهِ مِنْ‏

اى مولاى من تو بر من حکمى را مقرر داشتى که در اجراى آن پیروى هواى نفسم را کردم و از فریبکارى دشمنم در این باره

تَزْیینِ عَدُوّى‏، فَغَرَّنى‏ بِما اَهْوى‏، وَاَسْعَدَهُ عَلى‏ ذلِکَ الْقَضآءُ، فَتَجاوَزْتُ‏

نهراسیدم پس او هم طبق دلخواه خویش گولم زد و قضا (و قدر) هم با او کمک‏ کرد  ودر اثر همین ماجراى شومى که بر سرم آمد

بِما جَرى‏، عَلَىَّ مِنْ ذلِکَ بَعْضَ حُدُودِکَ، وَخالَفْتُ بَعْضَ اَوامِرِکَ، فَلَکَ‏

نسبت به پاره‏اى از حدود و احکامت تجاوز کردم و در برخى از دستوراتت راه مخالفت را پیمودم پس در تمام آنچه‏

الْحَمْدُ عَلَىَّ فى‏ جَمیعِ ذلِکَ، وَلا حُجَّةَ لى‏ فیما جَرى‏ عَلَىَّ فیهِ قَضآؤُکَ،

پیش آمده تو را ستایش مى‏کنم و اکنون از حکمى که درباره کیفر من جارى گشته و قضا و آزمایش تو

وَاَلْزَمَنى‏ حُکْمُکَ وَ بَلآؤُکَ، وَقَدْ اَتَیْتُکَ یا اِلهى‏ بَعْدَ تَقْصیرى‏ وَاِسْرافى‏

مرا بدان ملزم ساخته حجت و برهانى ندارم و اینک اى معبود من در حالى به درگاهت آمده‏ام که درباره‏ات کوتاهى کرده و

عَلى‏ نَفْسى‏، مُعْتَذِراً نادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقیلاً، مُسْتَغْفِراً مُنیباً، مُقِرّاً مُذْعِناً

بر خود زیاده ‏روى ‏نموده ‏و عذرخواه و پشیمان و دل‏شکسته و پوزش‏ جو و آمرزش طلب و بازگشت کنان و به گناه خویش اقرار و اذعان و

مُعْتَرِفاً، لااَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کانَ مِنّى‏، وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَیْهِ فى‏ اَمْرى‏، غَیْرَ قَبُولِکَ‏

اعتراف دارم و راه گریزى از آنچه از من سر زده نیابم و پناهگاهى که بدان رو آورم در کار خویش ندارم جز اینکه‏

عُذْرى‏، وَاِدْخالِکَ اِیَّاىَ فى‏ سَعَةِ رَحْمَتِکَ، اَللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرى‏، وَارْحَمْ‏

تو عذرم بپذیرى و مرا در فراخناى رحمتت درآورى پس اى خداى من عذرم بپذیر و بر سخت‏ پریشانیم رحم کن

شِدَّةَ ضُرّى‏، وَفُکَّنى‏ مِنْ شَدِّ وَثاقى‏، یارَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنى‏، وَرِقَّةَ جِلْدى‏،

و از بند سخت گناهانم رهائیم ده اى پروردگار من بر ناتوانى بدنم و نازکى پوست تنم‏

وَدِقَّةَ عَظْمى‏، یا مَنْ بَدَءَ خَلْقى‏ وَذِکْرى‏، وَتَرْبِیَتى‏ وَبِرّى‏ وَتَغْذِیَتى‏، هَبْنى‏

و باریکى استخوانم رحم کن اى کسى که آغاز کردى به آفرینش من ‏و به‏ یاد من‏ وبپرورش م‏و به‏ احسان ‏وخوراک دادنم اکنون به همان بزرگوارى و

لِابْتِدآءِ کَرَمِکَ، وَسالِفِ بِرِّکَ بى‏، یا اِلهى‏ وَسَیِّدى‏ وَرَبّى‏، اَتُراکَ‏

کرم نخستت و سابقه احسانى که به من داشتى مرا ببخش اى معبود من و اى آقاى من و اى پروردگارم آیا تو به راستى‏

مُعَذِّبى ‏بِنارِکَ بَعْدَ تَوْحیدِکَ، وَبَعْدَ مَا انْطَوى‏ عَلَیْهِ قَلْبى‏ مِنْ مَعْرِفَتِکَ، وَلَهِجَ بِهِ‏

چنانى که مرا به آتش عذاب کنى پس از اینکه به یگانگیت اقرار دارم و دلم به نور معرفتت آباد گشته و

لِسانى‏ مِنْ ذِکْرِکَ، وَاعْتَقَدَهُ ضَمیرى‏ مِنْ حُبِّکَ، وَبَعْدَ صِدْقِ اعْتِرافى‏

زبانم به ذکر تو گویا شده و نهادم به دوستى تو پیوند شده و پس از اعتراف صادقانه و

وَدُعآئى‏ خاضِعاً لِرُبُوبِیَّتِکَ، هَیْهاتَ اَنْتَ اَکْرَمُ مِنْ اَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ، اَوْ

دعاى خاضعانه ‏ام به مقام بنده ‏پرورى و ربوبیتت؟ بسیار دور است! تو بزرگوارتر از آنى که از نظر دور دارى کسى را که خود پروریده ‏اى یا

تُبْعِدَ مَنْ اَدْنَیْتَهُ، اَوْ تُشَرِّدَ مَنْ اوَیْتَهُ، اَوْ تُسَلِّمَ اِلَى الْبَلآءِ مَنْ کَفَیْتَهُ‏

دور گردانى کسى را که خود نزدیکش کرده یا تسلیم بلا و گرفتارى کنى کسى را که خود سرپرستى کرده‏

وَرَحِمْتَهُ، وَلَیْتَ شِعْرى‏ یا سَیِّدى‏ وَاِلهى‏ وَمَوْلاىَ، اَتُسَلِّطُ النَّارَ عَلى‏

و به لطف پروریده‏اى و کاش مى‏دانستم اى آقا و معبود و مولایم آیا چیره مى‏کنى آتش دوزخ را بر

وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ ساجِدَةً، وَعَلى‏ اَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحیدِکَ صادِقَةً،

چهره‏هایى که در برابر عظمتت به سجده افتاده و بر زبانهایى که صادقانه به یگانگیت گویا شده و سپاسگزارانه

وَبِشُکْرِکَ مادِحَةً، وَعَلى‏ قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِاِلهِیَّتِکَ مُحَقِّقَةً، وَعَلى‏ ضَمآئِرَ حَوَتْ‏

به شکرت باز شده و بر دلهایى که از روى یقین به خدائیت اعتراف کرده ‏اند و بر نهادهایى که‏

مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتّى‏ صارَتْ خاشِعَةً، وَعَلى‏ جَوارِحَ سَعَتْ اِلى‏ اَوْطانِ‏

علم و معرفتت آنها را فرا گرفته تا به جایى که در برابرت خاشع گشته و بر اعضاء و جوارحى که مشتاقانه به پرستشگاه ایت‏

تَعَبُّدِکَ طآئِعَةً، وَاَشارَتْ بِاسْتِغْفارِکَ مُذْعِنَةً، ما هکَذَا الظَّنُّ بِکَ، وَلا

شتافته و با حال اقرار به گناه جویاى آمرزش تو هستند چنین گمانى به تو نیست و

اُخْبِرْنا بِفَضْلِکَ عَنْکَ یا کَریمُ یا رَبِّ، وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفى‏ عَنْ قَلیلٍ مِنْ بَلاءِ

از فضل تو چنین خبرى به ما نرسیده اى خداى کریم اى پروردگار من و تو ناتوانى مرا در مقابل اندکى از بلاى‏

الدُّنْیا وَعُقُوباتِها، وَمایَجْرى‏ فیها مِنَ الْمَکارِهِ عَلى‏ اَهْلِها، عَلى‏ اَنَّ ذلِکَ‏

دنیا و کیفرهاى ناچیز آن و ناملایماتى که معمولاً بر اهل آن مى‏رسد مى‏دانى در صورتى‏که این‏

بَلاءٌ وَمَکْرُوهٌ قَلیلٌ مَکْثُهُ، یَسیرٌ بَقآئُهُ، قَصیرٌ مُدَّتُهُ، فَکَیْفَ احْتِمالى‏ لِبَلاءِ

بلا و ناراحتى دوامش کم است و دورانش اندک و مدتش کوتاه است‏

الْاخِرَةِ، وَجَلیلِ وُقُوعِ الْمَکارِهِ فیها، وَهُوَ بَلاءٌ

آخرت و آن ناملایمات بزرگ را در آنجا دارم در صورتى‏که آن بلا

تَطُولُ مُدَّتُهُ، وَیَدُومُ مَقامُهُ، وَلا یُخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ، لِأَنَّهُ لا یَکُونُ اِلاَّ عَنْ‏

مدتش طولانى و دوامش همیشگى است و تخفیفى براى مبتلایان به آن نیست زیرا آن بلا از

غَضَبِکَ وَاْنتِقامِکَ وَسَخَطِکَ، وَهذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَالْاَرْضُ،

خشم و انتقام و غضب تو سرچشمه گرفته و آن هم چیزى است که آسمانها و زمین

یا سَیِّدِى‏، فَکَیْفَ لى‏ وَاَنَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ الذَّلیلُ الْحَقیرُ الْمِسْکینُ‏

تاب تحمل آن را ندارند اى آقاى من تا چه رسد به من بنده ناتوان خوار ناچیز مستمند بیچاره!

الْمُسْتَکینُ، یا اِلهى‏ وَرَبّى‏ وَسَیِّدِى‏ وَمَوْلاىَ لِأَىِّ الْأُمُورِ اِلَیْکَ اَشْکُو،

اى معبود و پروردگار و آقا و مولاى من آیا براى کدامیک از گرفتاری هایم به تو شکایت کنم‏

وَلِما مِنْها اَضِجُّ وَاَبْکى‏، لِأَلیمِ ‏الْعَذابِ وَشِدَّتِهِ، اَمْ لِطُولِ الْبَلاءِ وَمُدَّتِهِ،

و براى کدامیک از آنها شیون و گریه‏ کنم؟ آیا براى عذاب دردناک و سخت یا براى بلاى طولانى و مدید

فَلَئِنْ صَیَّرْتَنى‏ لِلْعُقُوباتِ مَعَ اَعْدآئِکَ، وَجَمَعْتَ بَیْنى‏ وَبَیْنَ اَهْلِ بَلائِکَ،

پس اگر بنا شود مرا بخاطر کیفرهایم در زمره دشمنانت اندازى و مرا با گرفتاران در بلا

وَفَرَّقْتَ‏بَیْنى‏ وَبَیْنَ‏اَ حِبَّآئِکَ وَاَوْلیآئِکَ، فَهَبْنى‏ یا اِلهى‏ وَسَیِّدِى‏ وَمَوْلاىَ وَرَبّى‏،

و عذابت در یکجا گردآورى و میان من و دوستانت جدایى اندازى گیرم که اى معبود و آقا و مولا و پروردگارم من بر عذاب تو

صَبَرْتُ عَلى‏ عَذابِکَ، فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلى‏ فِراقِکَ، وَهَبْنى‏ صَبَرْتُ عَلى‏ حَرِّ

صبر کنم اما چگونه بر دورى از تو طاقت آورم و گیرم که اى معبود من حرارت

نارِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلى‏ کَرامَتِکَ، اَمْ کَیْفَ اَسْکُنُ فِى النَّارِ

آتشت را تحمل کنم اما چگونه چشم پوشیدن از بزرگواریت را بر خود هموار سازم یا چگونه در میان آتش‏

وَرَجآئى‏ عَفْوُکَ، فَبِعِزَّتِکَ یا سَیِّدى‏ وَمَوْلاىَ اُقْسِمُ صادِقاً، لَئِنْ تَرَکْتَنى‏

بمانم با اینکه امید عفو تو را دارم پس به عزتت سوگند اى آقا و مولاى من براستى سوگند مى‏خورم که اگر زبانم را

ناطِقاً، لَأَضِجَّنَّ اِلَیْکَ بَیْنَ اَهْلِها ضَجیجَ الْأمِلینَ، وَلَأَصْرُخَنَّ اِلَیْکَ صُراخَ‏

در آنجا بازبگذارى حتماً در میان دوزخیان شیون را بسویت سر دهم شیون اشخاص آرزومند و مسلماً چون فریادرس‏

الْمَسْتَصْرِخینَ، وَلَاَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکآءَ الْفاقِدینَ، وَلَأُنادِیَنَّکَ اَیْنَ کُنْتَ یا

خواهان به درگاهت فریاد برآرم و قطعاً مانند عزیز گمگشتگان بر دورى تو گریه و زارى کنم و با صداى بلند تو را مى‏خوانم و مى‏گویم کجایى‏

وَلِىَّ الْمُؤْمِنینَ، یا غایَةَ امالِ الْعارِفینَ، یاغِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، یا حَبیبَ‏

اى یار و نگهدار مؤمنان اى منتهاى آرمان عارفان اى فریادرس درماندگان اى محبوب‏

قُلُوبِ‏ الصَّادِقینَ، وَیااِلهَ الْعالَمینَ، اَفَتُراکَ سُبْحانَکَ یا اِلهى‏ وَبِحَمْدِکَ، تَسْمَعُ‏

دل راستگویان و اى حیران کننده عالمیان آیا براستى چنان مى‏بینى اى منزه و معبودم که به ستایشت مشغولم که بشنوى‏

فیها صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ فیها بِمُخالَفَتِهِ، وَذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِیَتِهِ،

در آن آتش صداى بنده مسلمانى را که در اثر مخالفتش در آنجا زندانى شده و مزه عذاب آتش را به خاطر نافرمانیش‏

وَحُبِسَ بَیْنَ‏ اَطْباقِها بِجُرْمِهِ وَجَریرَتِهِ، وَهُوَ یَضِجُّ اِلَیْکَ ضَجیجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِکَ،

چشیده و در میان طبقات دوزخ به واسطه جرم و جنایتش گرفتار شده و در آن حال به درگاهت شیون کند شیون شخصى که آرزومند رحمت‏

وَیُنادیکَ بِلِسانِ اَهْلِ تَوْحیدِکَ، وَیَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ، یا مَوْلاىَ‏

تو است و به زبان یگانه‏ پرستان تو را فریاد زند و به بنده پروریت متوسل گردد اى مولاى من‏

فَکَیْفَ یَبْقى‏ فِى الْعَذابِ وَهُوَ یَرْجُوا ما سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ، اَمْ کَیْفَ تُؤْلِمُهُ‏

پس چگونه در عذاب بماند با اینکه به بردبارى سابقه دارت چشم امید دارد یا چگونه‏

النَّارُ وَهُوَ یَأْمَلُ فَضْلَکَ وَرَحْمَتَکَ، اَمْ کَیْفَ یُحْرِقُهُ لَهیبُها وَاَنْتَ تَسْمَعُ‏

آتش او را بیازارد با اینکه آرزوى فضل و رحمت تو را دارد یا چگونه شعله آتش او را بسوزاند با اینکه تو صدایش را بشنوى‏

صَوْتَهُ وَتَرى‏ مَکانَهُ، اَمْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفیرُها وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ، اَمْ‏

و جایش را ببینى یا چگونه شراره‏هاى آتش او را دربرگیرد با اینکه تو ناتوانیش دانى یا

کَیْفَ یَتَقَلْقَلُ بَیْنَ اَطْباقِها وَاَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ، اَمْ کَیْفَ تَزْجُرُهُ زَبانِیَتُها وَهُوَ

چگونه در میان طبقات آتش دست و پا زند با اینکه تو صدق و راستگوئیش را دانى یا چگونه موکلان دوزخ او را با تندى‏ برانند با اینکه تو را به‏

یُنادیکَ یا رَبَّهُ، اَمْ کَیْفَ یَرْجُو فَضْلَکَ فى‏ عِتْقِهِ مِنْها فَتَتْرُکُهُ فیها، هَیْهاتَ‏

پروردگارى‏ بخواند یا چگونه ‏ممکن‏ است‏ که ‏امید فضل‏ تو را درآزادى ‏خویش ‏داشته باشد ولى تو او را به حال خود واگذارى چه بسیار از تو دور است‏

ما ذلِکَ الظَّنُ‏بِکَ،وَلَاالْمَعْرُوفُ ‏مِنْ ‏فَضْلِکَ، وَلا مُشْبِهٌ لِما عامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدینَ‏

و چنین گمانى به تو نیست و فضل تو اینسان معروف نیست و نه شباهت با رفتار تو نسبت به یگانه ‏پرستان دارد

مِنْ بِرِّکَ وَاِحْسانِکَ، فَبِالْیَقینِ اَقْطَعُ لَوْ لا ما حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذیبِ‏

با آن نیکى و احسانت که نسبت بدانها دارى و من بطور قطع مى‏دانم که اگر فرمان تو در معذب ساختن‏

جاحِدیکَ، وَقَضَیْتَ بِهِ مِنْ اِخْلادِ مُعانِدیکَ، لَجَعَلْتَ النَّارَ کُلَّها بَرْداً

منکرانت صادر نشده بود و حکم تو به همیشه ماندن در عذاب براى دشمنانت در کار نبود حتماً آتش دوزخ را هر چه بود به تمامى سرد

وَسَلاماً، وَما کانَ لِأَحَدٍ فیها مَقَرّاً وَلا مُقاماً، لکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُکَ،

و سالم مى‏کردى و هیچکس در آن منزل و مأوا نداشت ولى تو اى خدایى که تمام نامهایت مقدس است

اَقْسَمْتَ اَنْ تَمْلَأَها مِنَ الْکافِرینَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ اَجْمَعینَ، وَاَنْ تُخَلِّدَ فیهَا

سوگند یاد کرده‏اى که دوزخ را از کافران از پریان و آدمیان پرکنى و دشمنانت را براى همیشه در آن جا دهى و تو که‏

الْمُعانِدینَ، وَاَنْتَ جَلَّ ثَناؤُکَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً، وَتَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعامِ مُتَکَرِّماً،

حمد ثنایت برجسته است در ابتداء بدون سابقه فرمودى و به این انعام از روى بزرگوارى تفضل کردى‏

«اَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً، لا یَسْتَوُونَ» اِلهى‏ وَسَیِّدى‏ فَاَسْئَلُکَ‏

(که فرمودى) «آیا کسى‏ که مؤمن است مانند کسى است که فاسق است؟ نه یکسان نیستند» اى معبود من و اى آقاى‏

بِالْقُدْرَةِ الَّتى‏ قَدَّرْتَها، وَبِالْقَضِیَّةِ الَّتى‏ حَتَمْتَها وَحَکَمْتَها، وَغَلَبْتَ مَنْ‏

من بحق آن نیرویى که مقدرش کردى و به فرمانى که مسلمش کردى و صادر فرمودى‏

عَلَیْهِ اَجْرَیْتَها، اَنْ تَهَبَ لى‏ فى‏ هذِهِ اللَّیْلَةِ وَفى‏ هذِهِ السَّاعَةِ، کُلَّ جُرْمٍ‏

و بر هر کس آن را اجرا کردى مسلط گشتى از تو مى‏خواهم که ببخشى بر من در این شب و در این ساعت هر جرمى را

اَجْرَمْتُهُ، وَکُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ، وَکُلَّ قَبِیحٍ اَسْرَرْتُهُ، وَکُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ، کَتَمْتُهُ‏

را که مرتکب شده‏ام و هر گناهى را که از من سرزده و هر کار زشتى را که پنهان کرده‏ام و هر نادانى که کردم چه کتمان کردم‏

اَوْ اَعْلَنْتُهُ اَخْفَیْتُهُ اَوْ اَظْهَرْتُهُ، وَکُلَّ سَیِّئَةٍ اَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبینَ،

و چه آشکار چه پنهان کردم و چه در عیان و هر کار بدى را که به نویسندگان گرامیت دستور یادداشت کردنش را دادى همان نویسندگانى‏

الَّذینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما یَکُونُ مِنّى‏، وَجَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحى‏،

که آنها را موکل بر ثبت اعمال من کردى و آنها را به ضمیمه اعضاء و جوارحم گواه بر من کردى

وَکُنْتَ اَنْتَ الرَّقیبَ عَلَىَّ مِنْ وَرآئِهِمْ، وَالشَّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ، وَبِرَحْمَتِکَ‏

و اضافه بر آنها خودت نیز مراقب من بودى و گواه اعمالى بودى که از ایشان پنهان مى‏ماند والبته ‏به‏ واسطه‏ رحمتت بود که آنها را

اَخْفَیْتَهُ وَبِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ، وَاَنْ تُوَفِّرَ حَظّى‏ مِنْ کُلِ‏ خَیْرٍ اَنْزَلْتَهُ، اَوْ اِحْسانٍ‏

پنهان داشتى و از روى فضل خود پوشاندى و نیز خواهم که به ره‏ام را وافر و سرشار گردانى‏ ازهرخیرى‏ که ‏فروریزى یا احسانى‏

فَضَّلْتَهُ، اَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ، اَوْرِزْقٍ بَسَطْتَهُ، اَوْذَنْبٍ تَغْفِرُهُ، اَوْخَطَأٍ تَسْتُرُهُ، یا رَبِ‏

که بفرمائى یا نیکیهایى که پخش کنى یا رزقى که بگسترانى یا گناهى که بیامرزى یا خطایى که بپوشانى پروردگارا

یا رَبِ‏ یا رَبِّ، یااِلهى‏ وَسَیِّدى‏ وَمَوْلاىَ وَمالِکَ رِقّى‏،یا مَنْ‏ بِیَدِهِ ناصِیَتى‏

پروردگارا پروردگارا اى معبود من اى آقا و مولایم و اى مالک من اى کسى‏که اختیارم بدست او است اى داناى بر پریشانى و

یاعَلیماً بِضُرّى‏ وَمَسْکَنَتى‏، یاخَبیراً بِفَقْرى‏ وَفاقَتى‏، یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ،

بى‏نوائیم اى آگه از بى‏چیزى و نداریم پروردگارا، پروردگارا پروردگارا

اَسْئَلُکَ بِحَقِّکَ وَقُدْسِکَ، وَاَعْظَمِ صِفاتِکَ وَاَسْمآئِکَ، اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتى‏ مِنَ‏

از تو مى‏خواهم به حق خودت و به ذات مقدست و به بزرگترین صفات و اسمائت که اوقاتم را در

اللَّیْلِ وَالنَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَةً، وَبِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً، وَاَعْمالى‏ عِنْدَکَ‏

شب و روز به یاد خودت معمور و آباد گردانى و به خدمتت پیوسته دارى و اعمالم را

مَقْبُولَةً، حَتّى‏ تَکُونَ اَعْمالى‏ وَاَوْرادى‏ کُلُّها وِرْداً واحِداً، وَحالى‏ فى‏

مقبول درگاهت گردانى تا اعمال و گفتارم همه یک جهت براى تو باشد و حالم همیشه در

خِدْمَتِکَ سَرْمَداً، یا سَیِّدى‏ یا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلى‏، یا مَنْ اِلَیْهِ شَکَوْتُ اَحْوالى‏،

خدمت تو مصروف گردد اى آقاى من اى کسى که تکیه‏ گاهم او است اى کسى‏که شکایت احوال خویش به درگاه او برم‏

یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ، قَوِّ عَلى‏ خِدْمَتِکَ جَوارِحى‏، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزیمَةِ

پروردگارا پروردگارا پروردگارا نیرو ده بر انجام خدمتت اعضاى مرا و دلم را براى عزیمت‏

جَوانِحى‏، وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فى‏ خَشْیَتِکَ، وَالدَّوامَ فِى الْإِتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ،

به سویت محکم گردان و به من حَتّى‏

حَتّى‏ اَسْرَحَ اِلَیْکَ‏

عطا فرما تا تن و جان را

فى‏ مَیادینِ السَّابِقینَ، وَاُسْرِعَ اِلَیْکَ فِى الْبارِزینَ، وَاَشْتاقَ اِلى‏

در میدانهاى پیشتازان بسویت برانم و در زمره شتابندگان بسویت بشتابم و در صف مشتاقان اشتیاق‏

قُرْبِکَ فِى الْمُشْتاقینَ، وَاَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصینَ، وَاَخافَکَ مَخافَةَ

تقربت را جویم و چون نزدیک شدن مخلصان به تو نزدیک گردم و چون یقین کنندگان از تو بترسم‏

الْمُوقِنینَ، وَاَجْتَمِعَ فى‏ جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ، اَللّهُمَّ وَمَنْ اَرادَنى‏

و در جوار رحمتت با مؤمنان در یکجا گرد آیم خدایا هر که بد مرا خواهد

بِسُوءٍ فَاَرِدْهُ، وَمَنْ کادَنى‏ فَکِدْهُ وَاجْعَلْنى‏ مِنْ اَحْسَنِ عَبیدِکَ نَصیباً عِنْدَکَ،

بدش را بخواه و هر که به من مکر کند به مکر خویش دچارش کن و نصیبم را پیش خود بهتر از دیگر بندگانت قرار ده‏

وَاَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ، وَاَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْکَ، فَاِنَّهُ لا یُنالُ ذلِکَ اِلاَّ بِفَضْلِکَ،

و منزلتم را نزد خود نزدیکتر از ایشان کن و رتبه‏ام را در پیشگاهت مخصوص‏تر از دیگران گردان که براستى جز به فضل تو

وَجُدْ لى‏ بِجُودِکَ، وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِکَ، وَاحْفَظْنى‏ بِرَحْمَتِکَ، وَاجْعَلْ‏

کسى به این مقام نرسد و به جود و بخشش خود به من جود کن و به مجد و بزرگوارى خود بر من توجه فرما و به رحمت خود مرا نگهدار

لِسانى‏ بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَقَلْبى‏ بِحُبِّکَ مُتَیَّماً، وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ اِجابَتِکَ، وَاَقِلْنى‏

و قرار ده زبانم را به ذکرت گویا و دلم را به دوستیت بى‏قرار و شیدا و با اجابت نیکت بر من منت بنه و

عَثْرَتى‏، وَاغْفِرْ زَلَّتى‏، فَاِنَّکَ قَضَیْتَ عَلى‏ عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ، وَاَمَرْتَهُمْ‏

لغزشم را نادیده گیر و گناهم را بیامرز زیرا که تو خود بندگانت را به پرستش خویش فرمان دادى و به دعا کردن‏

بِدُعآئِکَ، وَضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجابَةَ، فَاِلَیْکَ یا رَبِ ‏نَصَبْتُ‏وَجْهى‏،وَاِلَیْکَ یا رَبِ‏

به درگاهت مأمور ساختى و اجابت دعایشان را ضمانت کردى پس اى پروردگار من به سوى تو روى خود بداشتم و به درگاه تو اى پروردگارم‏

مَدَدْتُ یَدى‏، فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لى‏ دُعآئى‏، وَبَلِّغْنى‏ مُناىَ، وَلا تَقْطَعْ مِنْ‏

دست حاجت دراز کردم پس به عزتت دعایم را مستجاب فرما و به آرزویم برسان و امیدم را از

فَضْلِکَ رَجآئى‏، وَاکْفِنى‏ شَرَّ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ مِنْ اَعْدآئى‏، یا سَریعَ الرِّضا،

فضل خویش قطع منما و شر دشمنانم را از جن و انس کفایت فرما اى خداى زودگذر

اِغْفِرْ لِمَنْ لایَمْلِکُ اِلَّا الدُّعآءَ، فَاِنَّکَ فَعَّالٌ لِما تَشآءُ، یا مَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ،

بیامرز کسى را که جز دعا چیزى ندارد که براستى تو هر چه را بخواهى انجام دهى اى کسى که نامش دوا است‏

وَذِکْرُهُ شِفآءٌ، وَطاعَتُهُ غِنىً، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ‏ما لِهِ‏ا لرَّجآءُ وَسِلاحُهُ الْبُکآءُ، یا

و یادش شفاء است و طاعتش توانگرى است ترحم فرما بر کسى‏که سرمایه‏ اش امید و ساز و برگش گریه و زارى است اى‏

سابِغَ النِّعَمِ، یا دافِعَ‏ا لنِّقَمِ، یا نُورَ الْمُسْتَوْحِشینَ فِى الظُّلَمِ، یاعالِماً لایُعَلَّمُ،

تمام دهنده نعمتها و اى برطرف کننده گرفتاریها اى روشنى وحشت‏زدگان در تاریکیها اى داناى بى معلم‏

صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَافْعَلْ بى‏ ما اَنْتَ اَهْلُهُ، وَصَلَّى اللَّهُ عَلى‏

درود فرست بر محمد و آل محمد و انجام ده درباره من آنچه را که تو شایسته آنى و درود خدا بر

رَسُولِهِ وَالْأَئِمَّةِ الْمَیامینَ مِنْ الِهِ(أهْلِه)، وَسَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً.

پیامبر و پیشوایان با برکت از خاندانش و سلام فراوان‏


**ابا جعفرالباقر 110**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۰۳:۴۸
محمود موحدی

   سالروز شهادت امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام تسلیت 

                             مدرسه مبارکه اباجعفر الباقر علیه السلام

                                          

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۱:۰۹
محمود موحدی




 ابا جعفر الباقر 110 علیه السلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۶:۰۷
محمود موحدی

شب های احیا در فراق تو گذر شد


عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد


ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی


آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد


از اول ماه خدا یاد تو هستم


اما چرا این ناله هایم بی اثر شد


آقا اجازه شب شب قدر است و روضه


از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد


مولای دین رفت و جسارت ها شروع شد


در سینه هاشان بغض مولا پر ثمر شد


اما امان از روضه ای که خون تو گریی


آقا اسارت رفت و زینب در خطر شد


بی تو چه سخت است از سر و سرنیزه گفتن


مولا بیا چون یک سه ساله در به در شد


طشت طلا و خیزران ها بر حسینت


بزم شراب و دختری غرق نظر شد


وقتی جسارت بر سر ببریده کردند


مویش سپید و زینب تو خون جگر شد


این بار در شام و پلیدی های بسیار


گوید رقیه ای پدر وقت سفر شد


مولا حلالم کن ولی ای صاحب من

چشمان زهرا مادرت از گریه تر شد


**ابا جعفر الباقر110**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۶:۱۲
محمود موحدی

حس خوبی ست که امشب به زبان آمده است

در تن عاطفه ام، باز توان آمده است

به چه فرخنده شبی و چه مبارک سحری

که در آن عطر خوش خوش نفسان آمده است 

چه نشستی که در ِ میکده ها باز شده

آی مستان خدا پیر مغان آمده است 


بی نصیبم مگذارید ز جام کوثر

حال که صحبت مستی به میان آمده است

روزه دارانِ شب ِ پانزدهم مژده دهید

نمکِ سفره ماه رمضان آمده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۰۷:۰۴
محمود موحدی

       سالروز میلاد امام کریم امام حسن مجتبی علیه السلام در رمضان الکریم مبارک باد 

               هوش باشید که ماه رمضان می آید        جلوه حسن خداداد،عیان می آید

                 در شب اول این ماه پی ماه نرو           ماه این ماه شب نیمه آن می آید

                               

 اباجعفر الباقر 110

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۰۶:۱۸
محمود موحدی