گل نرگس امام مهربانیها

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ معجزه اى از معجزات انبیا نیست مگر این که خداوند آن را به دست حضرت قائم (عجل الله فرجه) براى اتمام حجّت، بر دشمنان ظاهر خواهد کرد.». (منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، لطف الله صافى، ص 312)

گل نرگس امام مهربانیها

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ معجزه اى از معجزات انبیا نیست مگر این که خداوند آن را به دست حضرت قائم (عجل الله فرجه) براى اتمام حجّت، بر دشمنان ظاهر خواهد کرد.». (منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، لطف الله صافى، ص 312)

گل نرگس امام مهربانیها

محتوای و بلاگ روایات و داستان ها و اشعار در مورد ولی عصر عجل الله فرجه
این وبلاگ وابسته به وبلاگ مدرسه ابا جعفر علیه السلام به آدرس http://abajafar.blog.ir/ است.

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یوسف فاطمه» ثبت شده است

هشام بن سالم از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: یک اعرابى به نزد یوسف آمد تا از او طعامى بخرد و به او فروخت و چون از آن کار فارغ شد یوسف بدو گفت: منزلت کجاست؟ او گفت: در فلان مکان، فرمود: یوسف به او گفت: چون به فلان وادى رسیدى بایست و فریاد کن: اى یعقوب! اى یعقوب! مرد بزرگوار نیکو منظر و تنومند و خوش چهره‏اى خواهد آمد و به او بگو: من در مصر مردى را ملاقات کردم که به شما سلام رسانید و گفت: امانت تو نزد خداى تعالى ضایع نشده است. فرمود: اعرابى رفت و بدان موضع رسید و به غلامانش‏ گفت: شترها را نگه دارید، سپس فریاد زد: اى یعقوب! اى یعقوب! مرد نابیناى بلند قامت و نیکو منظرى در حالى که دستش به دیوار بود پیش آمد، مرد به او گفت: آیا تو یعقوبى؟ گفت: آرى، آنگاه پیام یوسف را بدو رسانید.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۴۸
محمود موحدی

شب میلاد امید تاریخ، شب میلاد مهدی موعود، شب ولادت آن کسی که مصداق وعده‌ی لایتخلّف الهی است، شب میلاد آن کسی که درباره‌ی او سخنی گفته شده است که درباره‌ی هیچ یک از پیغمبران و اولیای الهی و ائمه گفته نشده است و آن این است که «یَملَأُ اللَّهُ بِهِ ‌الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً» (۱) درباره‌ی هیچ پیغمبری چنین چیزی گفته نشده؛ حتی درباره‌ی پیغمبر آخرالزمان. آن  دست توانایی که میتواند همه‌ی سطح عالم را از نعمت و عدل و داد برخوردار بکند، دست توانای اوست. خداوند این فضیلت بزرگ را برای او قرار داده است؛ نه برای دیگر اولیا، نه برای دیگر انبیا،‌ نه برای دیگر برجستگان عالم و مقربان مقام حق، فقط او است که این تعبیر درباره‌ی او آمده است. امشب شب ولادت این بزرگوار است. خب، عید بزرگی است.

منبع سایت khamenei.ir

**ابا جعفر الباقر 110**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۲
محمود موحدی

سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی


نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی


 


اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است


"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"


 


غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش


تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی


 


دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی


نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی


 


نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد


دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟


 


از این سرگشتگی سمت تو پارو می زنم مولا!


از این گم بودگی سوی تو پیدا می کنم راهی


 


به  طبع طوطیان هند عادت کرده ام ، هندو


 همه شب  رام رامی گفت و من الله اللهی


 


هلال  نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد


دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی


 


اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی


اگر مهری ست یا ماهی  تو آن مهری تو آن ماهی


 


دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها


یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی


**ابا جعفر الباقر 110**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۲
محمود موحدی

                                                                 

سدیر صیرفى گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: همانا صاحب الامر علیه السلام شباهت هائى بجناب یوسف علیه السلام دارد، به حضرت عرض کردم: گویا امر زندگى یا امر غیبت آن حضرت را یاد می کنید، فرمود:

خوک صفتان این امت چه چیز را انکار می کنند؟! همانا برادران یوسف نوادگان و فرزندان پیغمبران بودند و با او (در مصر) تجارت و معامله کردند و سخن گفتند. بعلاوه ایشان برادر او و او برادر ایشان بود، با وجود این همه او را نشناختند تا آنکه خودش گفت: «من یوسفم و این برادر منست» پس چرا لعنت‏ شدگان این امت انکار می کنند که خداى عز و جل در یک زمانى با حجت خود همان کند که با یوسف کرد. (یعنى او را تا مدتى غایب کند که چون او را ببینند نشناسند).

همانا یوسف سلطان (مشهور و مقتدر) مصر بود و فاصله میان او و پدرش 18 روز راه بود، اگر می خواست پدرش را خبردار کند می توانست، ولى یعقوب و فرزندانش پس از دریافت مژده یوسف، فاصله میان روستای خود و شهر مصر را در مدت نه روز پیمودند. پس این امت چرا انکار می کنند که خداى- جل و عز- با حجت خود همان کند که با یوسف کرد، بطورى که او در بازارهاى ایشان راه رود و پا روى فرش آنها گذارد (با وجود این او را نشناسند) تا خدا در باره او اجازه دهد، چنان که به یوسف اجازه فرمود و آنها گفتند همین تو خود یوسف هستى؟!! گفت: من یوسفم.

أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ج‏2، ص: 134 باکمی تغییر در الفاظ


**ابا جعفر الباقر 110**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۱۲
محمود موحدی