عمار ساباطى گوید: به امام صادق (علیه السلام ) گفتم: کدام بهتر است، عبادت پنهانى با امام بر حق از شماها در دولت باطل یا عبادت عیانى در ظهور حق و دولت حق با امام آشکارا از شماها؟
در جواب فرمود: اى عمار! صدقه نهانى به خدا بهتر است از صدقه عیانى و همچنین- به خدا- عبادت نهانى شما با امام در پرده خودتان در حال دولت باطل و ترس شما از دشمن خود در زمان تسلط باطل و در حال هدنه بهتر است از کسى که خدا عز و جل را در ظهور حق با امام حق آشکار و در دولت حق عبادت مىکند، عبادت با ترس در دولت باطل مانند عبادت در حال آسایش و در دولت حق نیست.
مفضل از امام صادق (علیه السلام) فرمود: بندگان به خدا جل ذکره نزدیکترند و خدا از آنها راضى تر است در وقتى که حجت خدا از میان آنها مفقود شود و او را نتوانند دید و جاى او را هم ندانند و باز در عین حال معتقد باشند که حجت خدا جل ذکره از میان نرفته و میثاق و پیمانش باطل نگشته، در این حال در هر بامداد و پسین در انتظار فرج باشید، زیرا سخت ترین موقع خشم خدا بر دشمنان خود موقعى است که حجت خدا را از دست بدهند و او را نیابند و براى آنها ظاهر نگردد، خدا مى داند که دوستانش شک نمى کنند و اگر مى دانست شک مى کنند یک چشم به هم زدن حجت خود را از آنها نهان نمى داشت واین غیبت امام نمى شود مگر بر سر بدترین مردم.
متن عربی:عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعِبَادُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ أَرْضَى مَا یَکُونُ عَنْهُمْ إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّةَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَمْ یَظْهَرْ لَهُمْ وَ لَمْ یَعْلَمُوا مَکَانَهُ وَ هُمْ فِی ذَلِکَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ لَمْ تَبْطُلْ حُجَّةُ اللَّهِ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ لَا مِیثَاقُهُ فَعِنْدَهَا فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً فَإِنَّ أَشَدَّ مَا یَکُونُ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِ إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّتَهُ وَ لَمْ یَظْهَرْ لَهُمْ وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ أَوْلِیَاءَهُ لَا یَرْتَابُونَ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّهُمْ یَرْتَابُونَ مَا غَیَّبَ حُجَّتَهُ عَنْهُمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ إِلَّا عَلَى رَأْسِ شِرَارِ النَّاسِ.
**ابا جعفر الباقر 110**
عالم فاضل ، على بن عیسى اربلى در (کشف الغمه ) مى فرماید: خبر داد مرا جماعتى از ثقات برادران من که در بلاد حلّه شخصى بود که او را اسمعیل بن عیسى بن حسن هرقلى مى گفتند؛ از اهل قریه اى بود که او را هرقل مى گویند. وفات کرد در زمان من و من او را ندیدم . حکایت کرد از براى من ، پسر او، شمس الدین ، گفت : حکایت کرد از براى من پدرم که :
بیرون آمد در وقت جوانى از ران چپ او چیزى که آن را توثه مى گویند، به مقدار قبضه آدمى و در هر فصل بهار مى ترکید و از آن خون و چرک مى رفت . این الم ، او را از همه شغلى ، باز مى داشت . به حلّه آمد و به خدمت رضى الدین على بن طاووس رفت و از این کوفت ، شکوه نمود.
سیّد، جرّاحان حلّه را حاضر نمود، آن را دیدند و همه گفتند: (این توثه بر بالاى رگ اکحل برآمده است و علاج آن نیست الاّ به بریدن و اگر این را ببریم شاید رگ اکحل بریده شود و آن رگ هرگاه بریده شد، اسماعیل زنده نمى ماند و در این بریدن چون خطر عظیم است ، مرتکب آن نمى شویم .)
سیّد به اسماعیل گفت : (من به بغداد مى روم . باش تا تو را همراه ببرم و به اطبّاء و جرّاحان بغداد بنمایم . شاید وقوف ایشان بیشتر باشد و علاجى توانند کرد.)
به بغداد آمد و اطبّا را طلبید. آنان نیز جمیعا همان تشخیص کردند و همان عذر گفتند و اسماعیل دلگیر شد. سیّد مذکور به او گفت : (حق تعالى نماز تو را با وجود این نجاست که به آن آلوده اى ، قبول مى کند و صبر کردن در این الم بى اجرى نیست .)
شیخ فاضل ، حسن بن محمّد بن حسن قمى معاصر صدوق در تاریخ قم نقل کرده از کتاب (مونس الحزین فى معرفة الحق والیقین ) از مصنفات شیخ ابى جعفر محمّد بن بابویه قمى به این عبارت در باب بناى مسجد جمکران از قول حضرت امام محمّد مهدى علیه صلوات اللّه الرحمن که سبب بناى مسجد مقدّس جمکران و عمارت آن به قول امام علیه السلام این بوده است که شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانى رحمه الله مى گوید که : من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سنه ثلث و تسعین در سراى خود خفته بودم که ناگاه جماعتى مردم به در سراى من آمدند، نصفى از شب گذشته ؛ مرا بیدار کردند وگفتند: (برخیز! و طلب امام محمّد مهدى صاحب الزمان صلوات اللّه علیه را اجابت کن که تو را مى خواند.)
ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده گوید: «به آن حضرت عرض کردم:
فدایت گردم خروج قائم علیه السّلام چه زمانى خواهد بود؟ فرمود: اى ابا محمّد ما خاندان هرگز وقتى را معیّن نمى کنیم، زیرا محمّد صلّى اللَّه علیه و آله فرموده است: تعیین وقت کنندگان دروغ مى گویند» اى ابا محمّد همانا پیشاپیش این امر پنج نشانه است: نخستین آنها آوازى است در ماه رمضان، و خروج سفیانىّ و خروج خراسانى، و کشته شدن نفس زکیّه و فرو رفتن زمین در دشت».
سپس فرمود: اى أبا محمّد ناگزیر پیش از وقوع آن، دو طاعون روى خواهد داد:
طاعون سفید و طاعون سرخ، عرض کردم: فدایت گردم آن دو چه هستند؟ فرمود:
[امّا] طاعون سفید مرگ همه گیر و عمومى است و امّا طاعون سرخ همان شمشیر است و قائم خروج نمى کند تا آنکه در دل آسمان در شب بیستم و سوم [ماه رمضان] شب جمعه او به نام خوانده شود، عرض کردم: به چه چیز خوانده مى شود (مضمون آن آواز چیست) فرمود: به نام خودش و به نام پدرش ندا برآید که: «توجّه کنید همانا فلانى فرزند فلانى قائم آل محمّد است به سخن او گوش فرا دهید و از او فرمانبردارى کنید» پس هیچ چیز که خداوند در آن روح آفریده باشد باقى نمى ماند مگر اینکه آن صیحه را مى شنود، و خفته را بیدار مى کند و به صحن خانه اش بیرون آید، و دختر عفیف را از پس پرده اش بیرون مى آورد، و قائم از آن آواز که مى شنود خروج مى کند و آن صیحه جبرئیل علیه السّلام است».
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَتَى خُرُوجُ الْقَائِمِ عجل الله فرجه فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ وَ قَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ قُدَّامَ هَذَا الْأَمْرِ خَمْسَ عَلَامَاتٍ أُولَاهُنَّ النِّدَاءُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ خُرُوجُ الْخُرَاسَانِیِّ وقَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّةِ وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاءِ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّهُ لَا بُدَّ أَنْ یَکُونَ قُدَّامَ ذَلِکَ الطَّاعُونَانِ الطَّاعُونُ الْأَبْیَضُ وَ الطَّاعُونُ الْأَحْمَرُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ أَیُّ شَیْءٍ هُمَا فَقَالَ أَمَّا الطَّاعُونُ الْأَبْیَضُ فَالْمَوْتُ الْجَارِفُ وَ أَمَّا الطَّاعُونُ الْأَحْمَرُ فَالسَّیْفُ وَ لَا یَخْرُجُ الْقَائِمُ حَتَّى یُنَادَى بِاسْمِهِ مِنْ جَوْفِ السَّمَاءِ فِی لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَةِ جُمُعَةٍ قُلْتُ بِمَ یُنَادَى قَالَ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ أَلَا إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوهُ فَلَا یَبْقَى شَیْءٌ خَلَقَ اللَّهُ فِیهِ الرُّوحَ إِلَّا یَسْمَعُ الصَّیْحَةَ فَتُوقِظُ النَّائِمَ وَ یَخْرُجُ إِلَى صَحْنِ دَارِهِ وَ تُخْرِجُ الْعَذْرَاءَ مِنْ خِدْرِهَا وَ یَخْرُجُ الْقَائِمُ مِمَّا یَسْمَعُ وَ هِیَ صَیْحَةُ جَبْرَئِیلَ علیه السلام.
الغیبة للنعمانی، النص، ص: 289
**ابا جعفر الباقر 110**
از جمله برکات این شب مبارک، ولادت با سعادت حضرت سلطان عصر امام زمان (ارواحنا له الفداء) است که در سحر چنین شبى در سال دویست وپنجاه وپنج هجرى قمرى در سرّمن رأى [سامراى کنونى] واقع شد، و باعث فزونی شرافت این شب مبارک گشت.
براى این شب چند عمل دارد است: اوّل: غسل کردن که باعث تخفیف گناهان است.
دوّم: شب زنده دارى به نماز و دعا و استغفار، چنان که امام زین العابدین علیه السّلام انجام می دادند، و در روایت آمده: هرکه این شب را به رازونیاز و عدابت بپردازد دل او نمیرد در روزى که دل ها بمیرند.
سوّم: زیارت امام حسین علیه السّلام که افضل اعمال این شب است
سدیر صیرفى گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: همانا صاحب الامر علیه السلام شباهت هائى بجناب یوسف علیه السلام دارد، به حضرت عرض کردم: گویا امر زندگى یا امر غیبت آن حضرت را یاد می کنید، فرمود:
خوک صفتان این امت چه چیز را انکار می کنند؟! همانا برادران یوسف نوادگان و فرزندان پیغمبران بودند و با او (در مصر) تجارت و معامله کردند و سخن گفتند. بعلاوه ایشان برادر او و او برادر ایشان بود، با وجود این همه او را نشناختند تا آنکه خودش گفت: «من یوسفم و این برادر منست» پس چرا لعنت شدگان این امت انکار می کنند که خداى عز و جل در یک زمانى با حجت خود همان کند که با یوسف کرد. (یعنى او را تا مدتى غایب کند که چون او را ببینند نشناسند).
همانا یوسف سلطان (مشهور و مقتدر) مصر بود و فاصله میان او و پدرش 18 روز راه بود، اگر می خواست پدرش را خبردار کند می توانست، ولى یعقوب و فرزندانش پس از دریافت مژده یوسف، فاصله میان روستای خود و شهر مصر را در مدت نه روز پیمودند. پس این امت چرا انکار می کنند که خداى- جل و عز- با حجت خود همان کند که با یوسف کرد، بطورى که او در بازارهاى ایشان راه رود و پا روى فرش آنها گذارد (با وجود این او را نشناسند) تا خدا در باره او اجازه دهد، چنان که به یوسف اجازه فرمود و آنها گفتند همین تو خود یوسف هستى؟!! گفت: من یوسفم.
أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ج2، ص: 134 باکمی تغییر در الفاظ
**ابا جعفر الباقر 110**
ای انتظار جاری ده قرن تا هنوز
بی تو غروب می شود این روزها هنوز
امّا هنوز چشم جهانی به راه توست
این جمعه آه می رسی از راه یا هنوز؟
با اشتیاق رؤیت تو رو به آسمان
هر چشم خیره است ولی ابرها هنوز...
باران پاک رحمتی و خاک می کِشد -
هر لحظه انتظار نزول تو را هنوز
تو وعده ی خدایی و جاری ست یاد تو
در خواهش مکرّر هر ربّنا هنوز
در انتظار جمعه ی تو ندبه می کند -
«ناحیه ی مقدسه» ی کربلا هنوز
**اباجعفر الباقر 110**
از امام حسن عسکرى(علیه السلام) نقل شده که به حکیمه خاتون دختر امام جواد(علیه السلام) فرمود: «امشب، به خانه ى ما بیا; زیرا، امر مهمّى رخ خواهد داد.». حکیمه پرسید: «چه اتفاقى؟». امام(علیه السلام)فرمود: «قائم آل محمد امشب به دنیا خواهد آمد.». حکیمه پرسید: «از چه کسى؟». امام(علیه السلام)فرمود: «از نرجس.».
حکیمه مى گوید: «به نزد نرجس رفتم و به او، فرزند بزرگوارى را بشارت دادم، در حالى که هیچ اثر حملى در او مشاهده نکردم.»
مدینه المعاجز، سیدهاشم بحرانى، ج 8، ص 10 و 26، مؤسسه ى معارف اسلامى، چاپ اوّل، 1416 هـ ق.
این معجزه در مورد موسی بن عمران علی نبینا و آله و علیه السلام هم نقل شده است.