گل نرگس امام مهربانیها

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ معجزه اى از معجزات انبیا نیست مگر این که خداوند آن را به دست حضرت قائم (عجل الله فرجه) براى اتمام حجّت، بر دشمنان ظاهر خواهد کرد.». (منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، لطف الله صافى، ص 312)

گل نرگس امام مهربانیها

امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ معجزه اى از معجزات انبیا نیست مگر این که خداوند آن را به دست حضرت قائم (عجل الله فرجه) براى اتمام حجّت، بر دشمنان ظاهر خواهد کرد.». (منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، لطف الله صافى، ص 312)

گل نرگس امام مهربانیها

محتوای و بلاگ روایات و داستان ها و اشعار در مورد ولی عصر عجل الله فرجه
این وبلاگ وابسته به وبلاگ مدرسه ابا جعفر علیه السلام به آدرس http://abajafar.blog.ir/ است.

طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب با موضوع «اعمال» ثبت شده است

فایل صوتی دعای کمیل

دریافت
حجم: 28.6 مگابایت
توضیحات: حاج میثم مطیعی مدینه منوره

اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ ‏بِرَحْمَتِکَ الَّتى‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَىْ‏ءٍ، وَبِقُوَّتِکَ الَّتى‏ قَهَرْتَ‏

خدایا من از تو مى ‏خواهم ‏بحق آن رحمتت که همه چیز را فرا گرفته و به آن نیرویت که همه چیز را بوسیله آن مقهور

بِها کُلَّشَىْ‏ءٍ، وَخَضَعَ لَها کُلُّ شَىْ‏ءٍ، وَذَلَّ لَها کُلُّ شَىْ‏ءٍ، وَبِجَبَرُوتِکَ الَّتى‏ غَلَبْتَ‏

خویش کردى و همه چیز در برابر آن خاضع و همه در پیش آن خوار است و به جبروت تو که بوسیله آن چیره گشتى‏

بِها کُلَّ شَىْ‏ءٍ، وَبِعِزَّتِکَ الَّتى‏ لا یَقُومُ لَها شَىْ‏ءٌ، وَبِعَظَمَتِکَ الَّتى‏ مَلَأَتْ کُلَ‏

بر هر چیز و به عزتت که چیزى در برابرش نه‏ ایستد و به آن عظمت و بزرگیت که پرکرده هر

شَىْ‏ءٍ،وَبِسُلْطانِکَ الَّذى‏ عَلا کُلَّ شَىْ‏ءٍ، وَبِوَجْهِکَ الْباقى‏ بَعْدَ فَنآءِ کُلِّ شَىْ‏ءٍ،

چیز را و به آن سلطنت و پادشاهیت که بر هر چیز برترى گرفته و به ذات پاکت که پس از نابودى هر چیز

وَبِأَسْمائِکَ الَّتى‏ مَلَأَتْ اَرْکانَ کُلِّ شَىْ‏ءٍ، وَبِعِلْمِکَ الَّذى‏ اَحاطَ بِکُلِّ شَىْ‏ءٍ، وَبِنُورِ

باقى است و به نامهاى مقدست که اساس هر موجودى را پرکرده و به آن علم و دانشت که احاطه یافته به هر چیز و به نور

وَجْهِکَ الَّذى‏ اَضآءَ لَهُ کُلُّ شىْ‏ءٍ، یا نُورُ یا قُدُّوسُ، یا اَوَّلَ الْأَوَّلِینَ، وَیا اخِرَ

ذاتت که روشن شد در پرتوش هر چیز اى نور حقیقى و اى منزه از هر عیب اى آغاز موجودات اولین و اى پایان‏

الْأخِرینَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تَهْتِکُ الْعِصَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ‏

آخرین خدایا بیامرز برایم آن گناهانى را که پرده ‏ها را بدرد خدایا بیامرز برایم آن‏

الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُنْزِلُ النِّقَمَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُغَیِّرُ النِّعَمَ، اَللّهُمَ‏

گناهانى را که عقاب و کیفرها را فرو ریزد خدایا بیامرز برایم آن گناهانى را که نعمت‏ها را تغییر دهد

اغْفِرْ لىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تَحْبِسُ الدُّعآءَ،اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتى‏ تُنْزِلُ‏

خدایا بیامرز برایم آن گناهانى را که از (اجابت) دعا جلوگیرى کند خدایا بیامرز برایم آن گناهانى را که بلا نازل کند

الْبَلاءَ، اَللّهُمَّ اغْفِرْلى‏ کُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ، وَکُلَّ خَطیئَةٍ اَخْطَاْتُها، اَللّهُمَ‏

خدایا بیامرز برایم هر گناهى که کرده‏ام و هر خطایى که از من سر زده‏

اِنّى‏ اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ بِذِکْرِکَ، وَاَسْتَشْفِعُ بِکَ اِلى‏ نَفْسِکَ، وَاَسْئَلُکَ بِجُودِکَ اَنْ‏

خدایا من به سوى تو تقرب جویم بوسیله ذکر تو و شفیع آورم بدرگاهت خودت را و به جود و کرمت از تو مى‏خواهم که‏

تُدْنِیَنى ‏مِنْ ‏قُرْبِکَ، وَاَنْ تُوزِعَنى‏ شُکْرَکَ، وَاَنْ تُلْهِمَنى‏ ذِکْرَکَ، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ‏

مرا به مقام قرب خویش نزدیک سازى و شکر و سپاسگذاریت را بر من روزى کنى و ذکر خود را به من الهام کنى خدایا از تو

سُؤالَ خاضِع ٍ مُتَذَلِّل ٍ خاشِع ٍ، اَنْ تُسامِحَنى‏ وَتَرْحَمَنى‏، وَتَجْعَلَنى‏ بِقِسْمِکَ‏

درخواست‏ مى‏کنم ‏درخواست‏ش خص ‏فروتن‏ خوارترسان‏که ‏بر من آسان‏گیرى وبه‏من ‏رحم‏ کنى‏ ومرا به ‏آنچه ‏برایم‏ قسمت کرده‏ اى‏

راضِیاً قانِعاً، وَفى‏ جَمیعِ الْأَحْوالِ مُتَواضِعاً، اَللّهُمَّ وَاَسْئَلُکَ سُؤالَ مَنِ‏

راضى و قانعم سازى و در تمام حالات فروتنم کنى خدایا از تو درخواست کنم درخواست کسى که سخت‏

اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ، وَاَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدآئِدِ حاجَتَهُ، وَعَظُمَ فیما عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ،

فقیر و بى‏چیز شده و خواسته‏اش را هنگام سختیها پیش تو آورده و امیدش بدانچه نزد تو است بسیار بزرگ است‏

اَللّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُکَ، وَعَلا مَکانُکَ، وَخَفِىَ مَکْرُکَ، وَظَهَرَ اَمْرُکَ،

خدایا سلطنت و پادشاهیت بس بزرگ و مقامت بسى بلند است مکر و تدبیرت در کارها پنهان و امر و فرمانت آشکار است‏

وَغَلَبَ قَهْرُکَ، وَجَرَتْ قُدْرَتُکَ، وَلا یُمْکِنُ الْفِرارُ مِنْ حُکُومَتِکَ، اَللّهُمَّ لا

قهرت غالب و قدرت و نیرویت نافذ است و گریز از تحت حکومت تو ممکن نیست خدایا نیابم

اَجِدُ لِذُنُوبى‏ غافِراً، وَلالِقَبائِحى‏ ساتِراً، وَلالِشَىْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبیحِ‏

براى گناهانم آمرزنده‏اى و نه براى کارهاى زشتم پرده‏پوشى و نه کسى را که عمل زشت‏

بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ، لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَکَ وَبِحَمْدِکَ ظَلَمْتُ نَفْسى‏،

مرا به کار نیک تبدیل کند جز تو، نیست معبودى جز تو منزهى تو و به حمد تو مشغولم من به خویشتن‏

وَتَجَرَّأْتُ بِجَهْلى‏، وَسَکَنْتُ اِلى‏ قَدیمِ ذِکْرِکَ لى‏، وَمَنِّکَ عَلَىَّ، اَللّهُمَ‏

ستم کردم و در اثر نادانیم دلیرى کردم و به اینکه همیشه از قدیم به یاد من بوده وبر من لطف و بخشش داشتى آسوده خاطرنشستم اى خدا

مَوْلاىَ کَمْ مِنْ قَبیحٍ سَتَرْتَهُ، وَکَمْ مِنْ فادِحٍ مِنَ الْبَلاءِ اَقَلْتَهُ، وَکَمْ مِنْ عِثارٍ

اى مولاى من چه بسیار زشتیها که از من‏پوشاندى و چه بسیار بلاهاى سنگین که از من بازگرداندى و چه بسیار لغزشها

وَقَیْتَهُ، وَکَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَکَمْ مِنْ ثَنآءٍ جَمیلٍ لَسْتُ اَهْلاً لَهُ‏

که از آن نگهم داشتى و چه بسیار ناراحتیها که از من دور کردى و چه بسیار مدح و ثناى خوبى که‏ من‏ شایسته ‏اش ‏نبودم ‏و تو آن را

نَشَرْتَهُ، اَللّهُمَّ عَظُمَ بَلائى‏، وَاَفْرَطَ بى‏ سُوءُ حالى‏، وَقَصُرَتْ بى‏ اَعْمالى‏،

منتشر ساختى خدایا بلاى من بسى بزرگ است و بدى حالم از حد گذشته و اعمالم نارسا است

وَقَعَدَتْ بى‏ اَغْلالى‏، وَحَبَسَنى‏ عَنْ نَفْعى‏ بُعْدُ اَمَلى‏، وَخَدَعَتْنِى الدُّنْیا

و زنجیرهاى علایق مرا خانه‏ نشین و آرزوهاى دور و دراز مرا از رسیدن به منافعم بازداشته و دنیا با ظواهر

بِغُرُورِها، وَنَفْسى‏ بِجِنایَتِها وَمِطالى‏، یا سَیِّدى‏ فَاَسْئَلُکَ بِعِزَّتِکَ اَنْ لا یَحْجُبَ‏

فریبنده‏ اش مرا گول زد و نفسم بوسیله جنایتش و به مسامحه گذراندم اى آقاى من پس از تو مى‏خواهم به عزتت که بدى رفتار و کردار

عَنْکَ دُعآئى‏، سُوءُ عَمَلى‏ وَفِعالى‏، وَلا تَفْضَحْنى‏ بِخَفِىِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ‏

من دعایم را از اجابتت جلوگیرى نکند و رسوا نکنى مرا به آنچه از اسرار پنهانى من‏

سِرّى‏، وَلا تُعاجِلْنى‏ بِالْعُقُوبَةِ عَلى‏ ما عَمِلْتُهُ فى‏ خَلَواتى‏، مِنْ سُوءِ فِعْلى‏

اطلاع دارى و شتاب نکنى در عقوبتم براى رفتار بد و کارهاى بدى که در خلوت انجام دادم

وَاِسآئَتى‏، وَدَوامِ تَفْریطى‏ وَجَهالَتى‏، وَکَثْرَةِ شَهَواتى‏ وَغَفْلَتى‏، وَ کُنِ اللَّهُمَ‏

و ادامه دادنم به تقصیر و نادانى و زیادى شهوت‏رانى و بى‏خبریم و خدایا

بِعِزَّتِکَ لى‏ فى‏ کُلِّ الْأَحْوالِ رَؤُفاً، وَعَلَىَّ فى‏ جَمیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً، اِلهى‏

به عزتت سوگند که در تمام احوال نسبت به من مهربان باش و در تمام امور بر من عطوفت فرما اى معبود من و

وَرَبّى‏ مَنْ لى‏ غَیْرُکَ، اَسْئَلُهُ کَشْفَ ضُرّى‏ وَالنَّظَرَ فى‏ اَمْرى‏، اِلهى‏

اى پروردگار من جز تو که را دارم که رفع گرفتارى و توجه در کارم را از او درخواست کنم اى خداى من و

وَمَوْلاىَ اَجْرَیْتَ عَلَىَّ حُکْماً اِتَّبَعْتُ فیهِ هَوى‏ نَفْسى‏، وَلَمْ اَحْتَرِسْ فیهِ مِنْ‏

اى مولاى من تو بر من حکمى را مقرر داشتى که در اجراى آن پیروى هواى نفسم را کردم و از فریبکارى دشمنم در این باره

تَزْیینِ عَدُوّى‏، فَغَرَّنى‏ بِما اَهْوى‏، وَاَسْعَدَهُ عَلى‏ ذلِکَ الْقَضآءُ، فَتَجاوَزْتُ‏

نهراسیدم پس او هم طبق دلخواه خویش گولم زد و قضا (و قدر) هم با او کمک‏ کرد  ودر اثر همین ماجراى شومى که بر سرم آمد

بِما جَرى‏، عَلَىَّ مِنْ ذلِکَ بَعْضَ حُدُودِکَ، وَخالَفْتُ بَعْضَ اَوامِرِکَ، فَلَکَ‏

نسبت به پاره‏اى از حدود و احکامت تجاوز کردم و در برخى از دستوراتت راه مخالفت را پیمودم پس در تمام آنچه‏

الْحَمْدُ عَلَىَّ فى‏ جَمیعِ ذلِکَ، وَلا حُجَّةَ لى‏ فیما جَرى‏ عَلَىَّ فیهِ قَضآؤُکَ،

پیش آمده تو را ستایش مى‏کنم و اکنون از حکمى که درباره کیفر من جارى گشته و قضا و آزمایش تو

وَاَلْزَمَنى‏ حُکْمُکَ وَ بَلآؤُکَ، وَقَدْ اَتَیْتُکَ یا اِلهى‏ بَعْدَ تَقْصیرى‏ وَاِسْرافى‏

مرا بدان ملزم ساخته حجت و برهانى ندارم و اینک اى معبود من در حالى به درگاهت آمده‏ام که درباره‏ات کوتاهى کرده و

عَلى‏ نَفْسى‏، مُعْتَذِراً نادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقیلاً، مُسْتَغْفِراً مُنیباً، مُقِرّاً مُذْعِناً

بر خود زیاده ‏روى ‏نموده ‏و عذرخواه و پشیمان و دل‏شکسته و پوزش‏ جو و آمرزش طلب و بازگشت کنان و به گناه خویش اقرار و اذعان و

مُعْتَرِفاً، لااَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کانَ مِنّى‏، وَلا مَفْزَعاً اَتَوَجَّهُ اِلَیْهِ فى‏ اَمْرى‏، غَیْرَ قَبُولِکَ‏

اعتراف دارم و راه گریزى از آنچه از من سر زده نیابم و پناهگاهى که بدان رو آورم در کار خویش ندارم جز اینکه‏

عُذْرى‏، وَاِدْخالِکَ اِیَّاىَ فى‏ سَعَةِ رَحْمَتِکَ، اَللّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرى‏، وَارْحَمْ‏

تو عذرم بپذیرى و مرا در فراخناى رحمتت درآورى پس اى خداى من عذرم بپذیر و بر سخت‏ پریشانیم رحم کن

شِدَّةَ ضُرّى‏، وَفُکَّنى‏ مِنْ شَدِّ وَثاقى‏، یارَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنى‏، وَرِقَّةَ جِلْدى‏،

و از بند سخت گناهانم رهائیم ده اى پروردگار من بر ناتوانى بدنم و نازکى پوست تنم‏

وَدِقَّةَ عَظْمى‏، یا مَنْ بَدَءَ خَلْقى‏ وَذِکْرى‏، وَتَرْبِیَتى‏ وَبِرّى‏ وَتَغْذِیَتى‏، هَبْنى‏

و باریکى استخوانم رحم کن اى کسى که آغاز کردى به آفرینش من ‏و به‏ یاد من‏ وبپرورش م‏و به‏ احسان ‏وخوراک دادنم اکنون به همان بزرگوارى و

لِابْتِدآءِ کَرَمِکَ، وَسالِفِ بِرِّکَ بى‏، یا اِلهى‏ وَسَیِّدى‏ وَرَبّى‏، اَتُراکَ‏

کرم نخستت و سابقه احسانى که به من داشتى مرا ببخش اى معبود من و اى آقاى من و اى پروردگارم آیا تو به راستى‏

مُعَذِّبى ‏بِنارِکَ بَعْدَ تَوْحیدِکَ، وَبَعْدَ مَا انْطَوى‏ عَلَیْهِ قَلْبى‏ مِنْ مَعْرِفَتِکَ، وَلَهِجَ بِهِ‏

چنانى که مرا به آتش عذاب کنى پس از اینکه به یگانگیت اقرار دارم و دلم به نور معرفتت آباد گشته و

لِسانى‏ مِنْ ذِکْرِکَ، وَاعْتَقَدَهُ ضَمیرى‏ مِنْ حُبِّکَ، وَبَعْدَ صِدْقِ اعْتِرافى‏

زبانم به ذکر تو گویا شده و نهادم به دوستى تو پیوند شده و پس از اعتراف صادقانه و

وَدُعآئى‏ خاضِعاً لِرُبُوبِیَّتِکَ، هَیْهاتَ اَنْتَ اَکْرَمُ مِنْ اَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ، اَوْ

دعاى خاضعانه ‏ام به مقام بنده ‏پرورى و ربوبیتت؟ بسیار دور است! تو بزرگوارتر از آنى که از نظر دور دارى کسى را که خود پروریده ‏اى یا

تُبْعِدَ مَنْ اَدْنَیْتَهُ، اَوْ تُشَرِّدَ مَنْ اوَیْتَهُ، اَوْ تُسَلِّمَ اِلَى الْبَلآءِ مَنْ کَفَیْتَهُ‏

دور گردانى کسى را که خود نزدیکش کرده یا تسلیم بلا و گرفتارى کنى کسى را که خود سرپرستى کرده‏

وَرَحِمْتَهُ، وَلَیْتَ شِعْرى‏ یا سَیِّدى‏ وَاِلهى‏ وَمَوْلاىَ، اَتُسَلِّطُ النَّارَ عَلى‏

و به لطف پروریده‏اى و کاش مى‏دانستم اى آقا و معبود و مولایم آیا چیره مى‏کنى آتش دوزخ را بر

وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ ساجِدَةً، وَعَلى‏ اَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحیدِکَ صادِقَةً،

چهره‏هایى که در برابر عظمتت به سجده افتاده و بر زبانهایى که صادقانه به یگانگیت گویا شده و سپاسگزارانه

وَبِشُکْرِکَ مادِحَةً، وَعَلى‏ قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِاِلهِیَّتِکَ مُحَقِّقَةً، وَعَلى‏ ضَمآئِرَ حَوَتْ‏

به شکرت باز شده و بر دلهایى که از روى یقین به خدائیت اعتراف کرده ‏اند و بر نهادهایى که‏

مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتّى‏ صارَتْ خاشِعَةً، وَعَلى‏ جَوارِحَ سَعَتْ اِلى‏ اَوْطانِ‏

علم و معرفتت آنها را فرا گرفته تا به جایى که در برابرت خاشع گشته و بر اعضاء و جوارحى که مشتاقانه به پرستشگاه ایت‏

تَعَبُّدِکَ طآئِعَةً، وَاَشارَتْ بِاسْتِغْفارِکَ مُذْعِنَةً، ما هکَذَا الظَّنُّ بِکَ، وَلا

شتافته و با حال اقرار به گناه جویاى آمرزش تو هستند چنین گمانى به تو نیست و

اُخْبِرْنا بِفَضْلِکَ عَنْکَ یا کَریمُ یا رَبِّ، وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفى‏ عَنْ قَلیلٍ مِنْ بَلاءِ

از فضل تو چنین خبرى به ما نرسیده اى خداى کریم اى پروردگار من و تو ناتوانى مرا در مقابل اندکى از بلاى‏

الدُّنْیا وَعُقُوباتِها، وَمایَجْرى‏ فیها مِنَ الْمَکارِهِ عَلى‏ اَهْلِها، عَلى‏ اَنَّ ذلِکَ‏

دنیا و کیفرهاى ناچیز آن و ناملایماتى که معمولاً بر اهل آن مى‏رسد مى‏دانى در صورتى‏که این‏

بَلاءٌ وَمَکْرُوهٌ قَلیلٌ مَکْثُهُ، یَسیرٌ بَقآئُهُ، قَصیرٌ مُدَّتُهُ، فَکَیْفَ احْتِمالى‏ لِبَلاءِ

بلا و ناراحتى دوامش کم است و دورانش اندک و مدتش کوتاه است‏

الْاخِرَةِ، وَجَلیلِ وُقُوعِ الْمَکارِهِ فیها، وَهُوَ بَلاءٌ

آخرت و آن ناملایمات بزرگ را در آنجا دارم در صورتى‏که آن بلا

تَطُولُ مُدَّتُهُ، وَیَدُومُ مَقامُهُ، وَلا یُخَفَّفُ عَنْ اَهْلِهِ، لِأَنَّهُ لا یَکُونُ اِلاَّ عَنْ‏

مدتش طولانى و دوامش همیشگى است و تخفیفى براى مبتلایان به آن نیست زیرا آن بلا از

غَضَبِکَ وَاْنتِقامِکَ وَسَخَطِکَ، وَهذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ وَالْاَرْضُ،

خشم و انتقام و غضب تو سرچشمه گرفته و آن هم چیزى است که آسمانها و زمین

یا سَیِّدِى‏، فَکَیْفَ لى‏ وَاَنَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ الذَّلیلُ الْحَقیرُ الْمِسْکینُ‏

تاب تحمل آن را ندارند اى آقاى من تا چه رسد به من بنده ناتوان خوار ناچیز مستمند بیچاره!

الْمُسْتَکینُ، یا اِلهى‏ وَرَبّى‏ وَسَیِّدِى‏ وَمَوْلاىَ لِأَىِّ الْأُمُورِ اِلَیْکَ اَشْکُو،

اى معبود و پروردگار و آقا و مولاى من آیا براى کدامیک از گرفتاری هایم به تو شکایت کنم‏

وَلِما مِنْها اَضِجُّ وَاَبْکى‏، لِأَلیمِ ‏الْعَذابِ وَشِدَّتِهِ، اَمْ لِطُولِ الْبَلاءِ وَمُدَّتِهِ،

و براى کدامیک از آنها شیون و گریه‏ کنم؟ آیا براى عذاب دردناک و سخت یا براى بلاى طولانى و مدید

فَلَئِنْ صَیَّرْتَنى‏ لِلْعُقُوباتِ مَعَ اَعْدآئِکَ، وَجَمَعْتَ بَیْنى‏ وَبَیْنَ اَهْلِ بَلائِکَ،

پس اگر بنا شود مرا بخاطر کیفرهایم در زمره دشمنانت اندازى و مرا با گرفتاران در بلا

وَفَرَّقْتَ‏بَیْنى‏ وَبَیْنَ‏اَ حِبَّآئِکَ وَاَوْلیآئِکَ، فَهَبْنى‏ یا اِلهى‏ وَسَیِّدِى‏ وَمَوْلاىَ وَرَبّى‏،

و عذابت در یکجا گردآورى و میان من و دوستانت جدایى اندازى گیرم که اى معبود و آقا و مولا و پروردگارم من بر عذاب تو

صَبَرْتُ عَلى‏ عَذابِکَ، فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلى‏ فِراقِکَ، وَهَبْنى‏ صَبَرْتُ عَلى‏ حَرِّ

صبر کنم اما چگونه بر دورى از تو طاقت آورم و گیرم که اى معبود من حرارت

نارِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلى‏ کَرامَتِکَ، اَمْ کَیْفَ اَسْکُنُ فِى النَّارِ

آتشت را تحمل کنم اما چگونه چشم پوشیدن از بزرگواریت را بر خود هموار سازم یا چگونه در میان آتش‏

وَرَجآئى‏ عَفْوُکَ، فَبِعِزَّتِکَ یا سَیِّدى‏ وَمَوْلاىَ اُقْسِمُ صادِقاً، لَئِنْ تَرَکْتَنى‏

بمانم با اینکه امید عفو تو را دارم پس به عزتت سوگند اى آقا و مولاى من براستى سوگند مى‏خورم که اگر زبانم را

ناطِقاً، لَأَضِجَّنَّ اِلَیْکَ بَیْنَ اَهْلِها ضَجیجَ الْأمِلینَ، وَلَأَصْرُخَنَّ اِلَیْکَ صُراخَ‏

در آنجا بازبگذارى حتماً در میان دوزخیان شیون را بسویت سر دهم شیون اشخاص آرزومند و مسلماً چون فریادرس‏

الْمَسْتَصْرِخینَ، وَلَاَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکآءَ الْفاقِدینَ، وَلَأُنادِیَنَّکَ اَیْنَ کُنْتَ یا

خواهان به درگاهت فریاد برآرم و قطعاً مانند عزیز گمگشتگان بر دورى تو گریه و زارى کنم و با صداى بلند تو را مى‏خوانم و مى‏گویم کجایى‏

وَلِىَّ الْمُؤْمِنینَ، یا غایَةَ امالِ الْعارِفینَ، یاغِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، یا حَبیبَ‏

اى یار و نگهدار مؤمنان اى منتهاى آرمان عارفان اى فریادرس درماندگان اى محبوب‏

قُلُوبِ‏ الصَّادِقینَ، وَیااِلهَ الْعالَمینَ، اَفَتُراکَ سُبْحانَکَ یا اِلهى‏ وَبِحَمْدِکَ، تَسْمَعُ‏

دل راستگویان و اى حیران کننده عالمیان آیا براستى چنان مى‏بینى اى منزه و معبودم که به ستایشت مشغولم که بشنوى‏

فیها صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ فیها بِمُخالَفَتِهِ، وَذاقَ طَعْمَ عَذابِها بِمَعْصِیَتِهِ،

در آن آتش صداى بنده مسلمانى را که در اثر مخالفتش در آنجا زندانى شده و مزه عذاب آتش را به خاطر نافرمانیش‏

وَحُبِسَ بَیْنَ‏ اَطْباقِها بِجُرْمِهِ وَجَریرَتِهِ، وَهُوَ یَضِجُّ اِلَیْکَ ضَجیجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِکَ،

چشیده و در میان طبقات دوزخ به واسطه جرم و جنایتش گرفتار شده و در آن حال به درگاهت شیون کند شیون شخصى که آرزومند رحمت‏

وَیُنادیکَ بِلِسانِ اَهْلِ تَوْحیدِکَ، وَیَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ، یا مَوْلاىَ‏

تو است و به زبان یگانه‏ پرستان تو را فریاد زند و به بنده پروریت متوسل گردد اى مولاى من‏

فَکَیْفَ یَبْقى‏ فِى الْعَذابِ وَهُوَ یَرْجُوا ما سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ، اَمْ کَیْفَ تُؤْلِمُهُ‏

پس چگونه در عذاب بماند با اینکه به بردبارى سابقه دارت چشم امید دارد یا چگونه‏

النَّارُ وَهُوَ یَأْمَلُ فَضْلَکَ وَرَحْمَتَکَ، اَمْ کَیْفَ یُحْرِقُهُ لَهیبُها وَاَنْتَ تَسْمَعُ‏

آتش او را بیازارد با اینکه آرزوى فضل و رحمت تو را دارد یا چگونه شعله آتش او را بسوزاند با اینکه تو صدایش را بشنوى‏

صَوْتَهُ وَتَرى‏ مَکانَهُ، اَمْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفیرُها وَاَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ، اَمْ‏

و جایش را ببینى یا چگونه شراره‏هاى آتش او را دربرگیرد با اینکه تو ناتوانیش دانى یا

کَیْفَ یَتَقَلْقَلُ بَیْنَ اَطْباقِها وَاَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ، اَمْ کَیْفَ تَزْجُرُهُ زَبانِیَتُها وَهُوَ

چگونه در میان طبقات آتش دست و پا زند با اینکه تو صدق و راستگوئیش را دانى یا چگونه موکلان دوزخ او را با تندى‏ برانند با اینکه تو را به‏

یُنادیکَ یا رَبَّهُ، اَمْ کَیْفَ یَرْجُو فَضْلَکَ فى‏ عِتْقِهِ مِنْها فَتَتْرُکُهُ فیها، هَیْهاتَ‏

پروردگارى‏ بخواند یا چگونه ‏ممکن‏ است‏ که ‏امید فضل‏ تو را درآزادى ‏خویش ‏داشته باشد ولى تو او را به حال خود واگذارى چه بسیار از تو دور است‏

ما ذلِکَ الظَّنُ‏بِکَ،وَلَاالْمَعْرُوفُ ‏مِنْ ‏فَضْلِکَ، وَلا مُشْبِهٌ لِما عامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدینَ‏

و چنین گمانى به تو نیست و فضل تو اینسان معروف نیست و نه شباهت با رفتار تو نسبت به یگانه ‏پرستان دارد

مِنْ بِرِّکَ وَاِحْسانِکَ، فَبِالْیَقینِ اَقْطَعُ لَوْ لا ما حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذیبِ‏

با آن نیکى و احسانت که نسبت بدانها دارى و من بطور قطع مى‏دانم که اگر فرمان تو در معذب ساختن‏

جاحِدیکَ، وَقَضَیْتَ بِهِ مِنْ اِخْلادِ مُعانِدیکَ، لَجَعَلْتَ النَّارَ کُلَّها بَرْداً

منکرانت صادر نشده بود و حکم تو به همیشه ماندن در عذاب براى دشمنانت در کار نبود حتماً آتش دوزخ را هر چه بود به تمامى سرد

وَسَلاماً، وَما کانَ لِأَحَدٍ فیها مَقَرّاً وَلا مُقاماً، لکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُکَ،

و سالم مى‏کردى و هیچکس در آن منزل و مأوا نداشت ولى تو اى خدایى که تمام نامهایت مقدس است

اَقْسَمْتَ اَنْ تَمْلَأَها مِنَ الْکافِرینَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ اَجْمَعینَ، وَاَنْ تُخَلِّدَ فیهَا

سوگند یاد کرده‏اى که دوزخ را از کافران از پریان و آدمیان پرکنى و دشمنانت را براى همیشه در آن جا دهى و تو که‏

الْمُعانِدینَ، وَاَنْتَ جَلَّ ثَناؤُکَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً، وَتَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعامِ مُتَکَرِّماً،

حمد ثنایت برجسته است در ابتداء بدون سابقه فرمودى و به این انعام از روى بزرگوارى تفضل کردى‏

«اَفَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً، لا یَسْتَوُونَ» اِلهى‏ وَسَیِّدى‏ فَاَسْئَلُکَ‏

(که فرمودى) «آیا کسى‏ که مؤمن است مانند کسى است که فاسق است؟ نه یکسان نیستند» اى معبود من و اى آقاى‏

بِالْقُدْرَةِ الَّتى‏ قَدَّرْتَها، وَبِالْقَضِیَّةِ الَّتى‏ حَتَمْتَها وَحَکَمْتَها، وَغَلَبْتَ مَنْ‏

من بحق آن نیرویى که مقدرش کردى و به فرمانى که مسلمش کردى و صادر فرمودى‏

عَلَیْهِ اَجْرَیْتَها، اَنْ تَهَبَ لى‏ فى‏ هذِهِ اللَّیْلَةِ وَفى‏ هذِهِ السَّاعَةِ، کُلَّ جُرْمٍ‏

و بر هر کس آن را اجرا کردى مسلط گشتى از تو مى‏خواهم که ببخشى بر من در این شب و در این ساعت هر جرمى را

اَجْرَمْتُهُ، وَکُلَّ ذَنْبٍ اَذْنَبْتُهُ، وَکُلَّ قَبِیحٍ اَسْرَرْتُهُ، وَکُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ، کَتَمْتُهُ‏

را که مرتکب شده‏ام و هر گناهى را که از من سرزده و هر کار زشتى را که پنهان کرده‏ام و هر نادانى که کردم چه کتمان کردم‏

اَوْ اَعْلَنْتُهُ اَخْفَیْتُهُ اَوْ اَظْهَرْتُهُ، وَکُلَّ سَیِّئَةٍ اَمَرْتَ بِاِثْباتِهَا الْکِرامَ الْکاتِبینَ،

و چه آشکار چه پنهان کردم و چه در عیان و هر کار بدى را که به نویسندگان گرامیت دستور یادداشت کردنش را دادى همان نویسندگانى‏

الَّذینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ ما یَکُونُ مِنّى‏، وَجَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحى‏،

که آنها را موکل بر ثبت اعمال من کردى و آنها را به ضمیمه اعضاء و جوارحم گواه بر من کردى

وَکُنْتَ اَنْتَ الرَّقیبَ عَلَىَّ مِنْ وَرآئِهِمْ، وَالشَّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ، وَبِرَحْمَتِکَ‏

و اضافه بر آنها خودت نیز مراقب من بودى و گواه اعمالى بودى که از ایشان پنهان مى‏ماند والبته ‏به‏ واسطه‏ رحمتت بود که آنها را

اَخْفَیْتَهُ وَبِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ، وَاَنْ تُوَفِّرَ حَظّى‏ مِنْ کُلِ‏ خَیْرٍ اَنْزَلْتَهُ، اَوْ اِحْسانٍ‏

پنهان داشتى و از روى فضل خود پوشاندى و نیز خواهم که به ره‏ام را وافر و سرشار گردانى‏ ازهرخیرى‏ که ‏فروریزى یا احسانى‏

فَضَّلْتَهُ، اَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ، اَوْرِزْقٍ بَسَطْتَهُ، اَوْذَنْبٍ تَغْفِرُهُ، اَوْخَطَأٍ تَسْتُرُهُ، یا رَبِ‏

که بفرمائى یا نیکیهایى که پخش کنى یا رزقى که بگسترانى یا گناهى که بیامرزى یا خطایى که بپوشانى پروردگارا

یا رَبِ‏ یا رَبِّ، یااِلهى‏ وَسَیِّدى‏ وَمَوْلاىَ وَمالِکَ رِقّى‏،یا مَنْ‏ بِیَدِهِ ناصِیَتى‏

پروردگارا پروردگارا اى معبود من اى آقا و مولایم و اى مالک من اى کسى‏که اختیارم بدست او است اى داناى بر پریشانى و

یاعَلیماً بِضُرّى‏ وَمَسْکَنَتى‏، یاخَبیراً بِفَقْرى‏ وَفاقَتى‏، یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ،

بى‏نوائیم اى آگه از بى‏چیزى و نداریم پروردگارا، پروردگارا پروردگارا

اَسْئَلُکَ بِحَقِّکَ وَقُدْسِکَ، وَاَعْظَمِ صِفاتِکَ وَاَسْمآئِکَ، اَنْ تَجْعَلَ اَوْقاتى‏ مِنَ‏

از تو مى‏خواهم به حق خودت و به ذات مقدست و به بزرگترین صفات و اسمائت که اوقاتم را در

اللَّیْلِ وَالنَّهارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَةً، وَبِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَةً، وَاَعْمالى‏ عِنْدَکَ‏

شب و روز به یاد خودت معمور و آباد گردانى و به خدمتت پیوسته دارى و اعمالم را

مَقْبُولَةً، حَتّى‏ تَکُونَ اَعْمالى‏ وَاَوْرادى‏ کُلُّها وِرْداً واحِداً، وَحالى‏ فى‏

مقبول درگاهت گردانى تا اعمال و گفتارم همه یک جهت براى تو باشد و حالم همیشه در

خِدْمَتِکَ سَرْمَداً، یا سَیِّدى‏ یا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلى‏، یا مَنْ اِلَیْهِ شَکَوْتُ اَحْوالى‏،

خدمت تو مصروف گردد اى آقاى من اى کسى که تکیه‏ گاهم او است اى کسى‏که شکایت احوال خویش به درگاه او برم‏

یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ، قَوِّ عَلى‏ خِدْمَتِکَ جَوارِحى‏، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزیمَةِ

پروردگارا پروردگارا پروردگارا نیرو ده بر انجام خدمتت اعضاى مرا و دلم را براى عزیمت‏

جَوانِحى‏، وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فى‏ خَشْیَتِکَ، وَالدَّوامَ فِى الْإِتِّصالِ بِخِدْمَتِکَ،

به سویت محکم گردان و به من حَتّى‏

حَتّى‏ اَسْرَحَ اِلَیْکَ‏

عطا فرما تا تن و جان را

فى‏ مَیادینِ السَّابِقینَ، وَاُسْرِعَ اِلَیْکَ فِى الْبارِزینَ، وَاَشْتاقَ اِلى‏

در میدانهاى پیشتازان بسویت برانم و در زمره شتابندگان بسویت بشتابم و در صف مشتاقان اشتیاق‏

قُرْبِکَ فِى الْمُشْتاقینَ، وَاَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصینَ، وَاَخافَکَ مَخافَةَ

تقربت را جویم و چون نزدیک شدن مخلصان به تو نزدیک گردم و چون یقین کنندگان از تو بترسم‏

الْمُوقِنینَ، وَاَجْتَمِعَ فى‏ جِوارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ، اَللّهُمَّ وَمَنْ اَرادَنى‏

و در جوار رحمتت با مؤمنان در یکجا گرد آیم خدایا هر که بد مرا خواهد

بِسُوءٍ فَاَرِدْهُ، وَمَنْ کادَنى‏ فَکِدْهُ وَاجْعَلْنى‏ مِنْ اَحْسَنِ عَبیدِکَ نَصیباً عِنْدَکَ،

بدش را بخواه و هر که به من مکر کند به مکر خویش دچارش کن و نصیبم را پیش خود بهتر از دیگر بندگانت قرار ده‏

وَاَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ، وَاَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْکَ، فَاِنَّهُ لا یُنالُ ذلِکَ اِلاَّ بِفَضْلِکَ،

و منزلتم را نزد خود نزدیکتر از ایشان کن و رتبه‏ام را در پیشگاهت مخصوص‏تر از دیگران گردان که براستى جز به فضل تو

وَجُدْ لى‏ بِجُودِکَ، وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِکَ، وَاحْفَظْنى‏ بِرَحْمَتِکَ، وَاجْعَلْ‏

کسى به این مقام نرسد و به جود و بخشش خود به من جود کن و به مجد و بزرگوارى خود بر من توجه فرما و به رحمت خود مرا نگهدار

لِسانى‏ بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَقَلْبى‏ بِحُبِّکَ مُتَیَّماً، وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ اِجابَتِکَ، وَاَقِلْنى‏

و قرار ده زبانم را به ذکرت گویا و دلم را به دوستیت بى‏قرار و شیدا و با اجابت نیکت بر من منت بنه و

عَثْرَتى‏، وَاغْفِرْ زَلَّتى‏، فَاِنَّکَ قَضَیْتَ عَلى‏ عِبادِکَ بِعِبادَتِکَ، وَاَمَرْتَهُمْ‏

لغزشم را نادیده گیر و گناهم را بیامرز زیرا که تو خود بندگانت را به پرستش خویش فرمان دادى و به دعا کردن‏

بِدُعآئِکَ، وَضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجابَةَ، فَاِلَیْکَ یا رَبِ ‏نَصَبْتُ‏وَجْهى‏،وَاِلَیْکَ یا رَبِ‏

به درگاهت مأمور ساختى و اجابت دعایشان را ضمانت کردى پس اى پروردگار من به سوى تو روى خود بداشتم و به درگاه تو اى پروردگارم‏

مَدَدْتُ یَدى‏، فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لى‏ دُعآئى‏، وَبَلِّغْنى‏ مُناىَ، وَلا تَقْطَعْ مِنْ‏

دست حاجت دراز کردم پس به عزتت دعایم را مستجاب فرما و به آرزویم برسان و امیدم را از

فَضْلِکَ رَجآئى‏، وَاکْفِنى‏ شَرَّ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ مِنْ اَعْدآئى‏، یا سَریعَ الرِّضا،

فضل خویش قطع منما و شر دشمنانم را از جن و انس کفایت فرما اى خداى زودگذر

اِغْفِرْ لِمَنْ لایَمْلِکُ اِلَّا الدُّعآءَ، فَاِنَّکَ فَعَّالٌ لِما تَشآءُ، یا مَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ،

بیامرز کسى را که جز دعا چیزى ندارد که براستى تو هر چه را بخواهى انجام دهى اى کسى که نامش دوا است‏

وَذِکْرُهُ شِفآءٌ، وَطاعَتُهُ غِنىً، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ‏ما لِهِ‏ا لرَّجآءُ وَسِلاحُهُ الْبُکآءُ، یا

و یادش شفاء است و طاعتش توانگرى است ترحم فرما بر کسى‏که سرمایه‏ اش امید و ساز و برگش گریه و زارى است اى‏

سابِغَ النِّعَمِ، یا دافِعَ‏ا لنِّقَمِ، یا نُورَ الْمُسْتَوْحِشینَ فِى الظُّلَمِ، یاعالِماً لایُعَلَّمُ،

تمام دهنده نعمتها و اى برطرف کننده گرفتاریها اى روشنى وحشت‏زدگان در تاریکیها اى داناى بى معلم‏

صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَافْعَلْ بى‏ ما اَنْتَ اَهْلُهُ، وَصَلَّى اللَّهُ عَلى‏

درود فرست بر محمد و آل محمد و انجام ده درباره من آنچه را که تو شایسته آنى و درود خدا بر

رَسُولِهِ وَالْأَئِمَّةِ الْمَیامینَ مِنْ الِهِ(أهْلِه)، وَسَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً.

پیامبر و پیشوایان با برکت از خاندانش و سلام فراوان‏


**ابا جعفرالباقر 110**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۰۳:۲۷
محمود موحدی

نام‌ها و کنیه امام عصر(عج) مانند دیگر ویژگی‌های آن بزرگوار همواره مهم و در خور توجّه بوده است. مسئله مورد بحث، جواز، کراهت یا حرام‌بودن علنی کردن نام و کنیه امام مهدی(عج) است. از جمله نام‌های مبارک حضرت، «محمد» است. در یک دسته از روایات امامیّه نه‌تنها به نام محمد تصریح نشده است، بلکه تصریحاتی دلالت بر حرام‌بودن علنی کردن این نام وجود دارد. در مقابل، روایاتی نیز هست که علنی کردن این نام حضرت را جایز دانسته‌اند و هر دو دسته روایات، مسند و صحیح‌اند. در میان دانشمند مشهور، حکیم میرداماد حرام بودن اعلان و نام‌گذاری به این اسم را برگزیده است و شیخ حرّ عاملی از حلال بودن اعلان و نام‌گذاری دفاع کرده است. این نوشتار بر آن است که این دو دیدگاه را بررسی کند و وجه جمعی ارائه دهد.

مقدمه

برای تبیین صحیح مسئله، بیان پیشینه و واکاوی دو دیدگاه ضروری است. این مسئله از زمان شیخ کلینی و سپس شیخ صدوق و شیخ طوسی مطرح بوده و در روایات و توضیحات نقل شده از ایشان نمایان است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. قرن‌ها بعد در دوره صفوی و در سال هزار و بیست هجری، حکیم میرداماد در معرکه و اختلاف معاصرانش بر سر این موضوع، در اثبات نظر خویش رساله‌ای با نام شِرعه التسمیه حول حرمه تسمیه صاحب الامر(عج) باسمه الاصلی فی زمان الغیبه به تفصیل (حدود 140 صفحه) نگاشته است. در این رساله، بیست روایت آورده شده که همه آن‌ها به نوعی بر حرام‌بودن نام بردن حضرت به اسم خاص «محمد» تأکید کرده‌اند. در این میان نیز توضیحات ادبی و رجالی و گاهی فلسفی بسیار سودمند _ که خود حکایت از تبحر مؤلف دارد _ به آن افزوده است. چند دهه بعد _ یعنی در سال 1077 هجری _ محدث عالی‌مقام شیخ حرّ عاملی در نقد دیدگاه حکیم میرداماد کتابی باعنوان کشف التعمیه فی حکم تسمیه صاحب الزمان(عج) نگاشته است. وی در این کتاب به روایات صحیح و متواتری استناد کرده که در آن به اسم «محمد» تصریح شده و از حرام‌بودن نیز سخنی به میان نیامده است.

دیدگاه حکیم میرداماد

میرداماد در جواب استفتایی که در ابتدای رساله از وی شده است، می‌نویسد:

لایحلّ لأحد من الناس فی زماننا هذا و اعنی به زمان الغیبه الی أن یحین حین الفرج أن یسمّیه ویکنّیه _ صلوات الله علیه _ فی محفل ومجمع مجاهراً باسمه الکریم معالنا بکنیته الکریمه.

وی پس از این، ادعای اطباق و اجماع امامیه را نقل می‌کند و خلاف آن را به ضعفا نسبت می‌دهد. در ادامه به بیست روایت استناد می‌کند که برای روان‌سازی، آن‌ها را به چهار دسته تقسیم می‌کنیم:

دسته اول. روایاتی که حرام‌بودن نام‌گذاری را تا زمان ظهور مقیّد می‌کنند. اولین روایت از رئیس المحدثین، کلینی در کتاب الحجه در حدیث خضر نبی(ع) نقل شده است:

أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی(ع) عن امیرالمؤمنین(ع) قال: أَشْهَدُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا یُکَنَّى وَ لَا یُسَمَّى حَتَّى یَظْهَرَ أَمْرُهُ فَیَمْلَأَهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا. (کلینی، 1365: ج1، 17)

همین مضمون در سه روایت دیگر با اندکی تفاوت، تکرار شده است.

دسته دوم. روایاتی که حرام‌بودن نام‌گذاری را مطلقاً و بدون قید بیان می‌کنند. روایاتی که در آن‌ها آمده است: «لا یسمیه بإسمه الا کافر». در روایت ششم، شانزدهم، هفدهم و هیجدهم «لا یحل لکم تسمیته»، در روایت هشتم و دوازدهم «لا ترون لکم شخصه و لا یحل لکم تسمیته» و «لا یحل لکم ذکره باسمه» آمده که این کلمه در روایت پانزدهم نیز تکرار شده است. در روایت نهم و دهم در توقیعات حضرت آمده است: «ملعون ملعون من سمانی فی محفل من الناس» و «من سمانی فی مجمع من الناس باسمی فعلیه لعنهالله». در روایت یازدهم و سیزدهم می‌خوانیم: «لا یری جسمه و لا یسمی باسمه». همچنین در روایت بیستم آمده است: «محرّم علیکم أن تسألوا عن ذلک[تسمیه بإسمه(ع)]».

دسته سوم. روایاتی که اسم مبارک حضرت در آن‌ها به صورت رمز آمده است:

1. حدیث لوح از ابی‌بصیر از ابوعبدلله(ع) ازجابر:

... وأکمل ذلک بابنه م‌ح‌م‌د رحمه للعالمین. (همو: ج1، 527)

2. حدیث صحیفه، باب «ما روی عن سیده نساء العالمین فاطمه الزهراء بنت رسول الله من حدیث الصحیفه و ما فیها من أسماء الأئمه و أسماء أمهاتهم و أن الثانی عشر منهم القائم»:

أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الرَّفِیقُ أُمُّهُ جَارِیَه اسْمُهَا سُمَانَه وَ تُکَنَّى بِأُمِّ الْحَسَنِ أَبُو الْقَاسِمِ م‌‌ح‌م‌د بْنُ الْحَسَنِ هُوَ حُجَّه اللَّهِ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ الْقَائِمُ أُمُّهُ جَارِیَه اسْمُـهَا نَرْجِسُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین. (صدوق، 1395: ج 1، 3057)

دسته چهارم. روایاتی در قالب ادعیه که در آن‌ها نام‌های مبارکی همچون: حجه بن الحسن، القائم المنتظر المهدی، الرشید المرشد، ابن المرشد، الحجه والخلف الصالح(عج) آمده است. در این دسته روایات از نام محمد استفاده نشده است. نمونه‌های این دسته عبارت‌اند از: دعای توسل (حلی، 1388)، دعای ساعات (طوسی، 1411ب: 361)، نماز تقرب به پیامبر(ص) (همو: 362)، نماز ادای دین و حاجت (همو: 287، 294، 299) و برخی ادعیه دیگر (ابن‌طاووس، 1411: 240).

میرداماد سپس به بیان نکته‌هایی می‌پردازد:

1. علت حرام بودن، جزء اسرار الهیه بودنِ آن است. بر زبان جاری نکردن این‌گونه اسرار موجب پاداش بیشتر برای مؤمنان می‌شود.

2. حرام بودن، زمانی در نام‌گذاری معنا پیدا می‌کند که در تلفّظ و تنطّق یعنی در محاورات باشد، نه در نگارش. از این‌رو علما، اسم و کنیه مبارک حضرت (ابوالقاسم) را در کتب خود آورده‌اند. همچنین شهید در کتاب مزار از دروس کنیه را آورده است و اسم را رمزی (م ح م د) و به صورت احتیاط نوشته است (عاملی، 1417: 154). وی سپس می‌نویسد:

این مسئله در عرف و لغت ثابت است. (میرداماد، 1409: 90-91)

3. تحریم، به زمان غیبت صغرا اختصاص ندارد؛ زیرا در بسیاری از نصوص، حکم تحریم تا زمان ظهور حضرت است؛ مانند روایت جابر که از پیامبر(ص) نقل می‌کند:

لَا یَحِلُّ ذِکْرُهُ بِاسْمِـهِ حَتَّى یَخْرُجَ فَیَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً. (صدوق، 1395: ج1، 259؛ میرداماد، 1409: 97)

میرداماد با اشاره به قاعده‌ای اصولی، حرام‌بودن نام‌گذاری را شامل همه زمان‌ها می‌داند و می‌نویسد:

اختصاص علت حکم به بعضی از افراد موضوع، موجب اختصاص حکم به آن بعض نمی‌شود؛ بلکه حکم به تعمیم خود باقی و شامل همه افراد آن موضوع خواهد بود، مگر این‌که مخصّصی آید. (میرداماد، 1409: 122)

4. اسم مبارک حضرت به صورت کنایه جایز است؛ مانند این روایت نبوی که می‌فرماید:

الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِی. (صدوق، 1395: ج2، 411)

دیدگاه شیخ حرّ عاملی

شیخ حرّ عاملی، در پاسخ میرداماد در دوازده فصل به بررسی مسئله می‌پردازد. وی با تبحّری مثال‌زدنی صد روایت را که در آن‌ها به نام مبارک حضرت اشاره یا تصریح شده آورده است. این روایات را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

1. روایاتی که در آن‌ها به نام «محمد» تصریح شده یا تعبیر «اسمه اسمی» آمده است. این روایات شامل چهل حدیث هستند که برای نمونه به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

امام صادق(ع) فرمود:

نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ هَکَذَا حَوْلَ عَرْشِ رَبِّنَا جَلَّ وَ عَزَّ فِی مُبْتَدَإِ خَلْقِنَا أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ. (حر عاملی، بی‌تا: 19؛ مجلسی، 1404: ج29، 3)

جابر جعفی از جابر بن عبدالله انصاری نقل می‌کند که رسول خدا(ص) فرمود:

الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی. (حر عاملی، بی‌تا:‌ 45؛ مجلسی، 1404: ج36، 309)

شیخ حر عاملی در فصلی مستقل به مقطّعه آوردن نام مبارک حضرت اشکالاتی می‌گیرد که خلاصه آن چنین است:

الف) نگارش حروف به شکل مقطعه در زمان کلینی است و در بسیاری کتاب‌ها متصل آمده است.

ب) تقطیع کلمه در مقام تخاطب با حکمت سازگار نیست؛ زیرا از آن کذب لازم می‌آید و نام حضرت، م‌ح‌م‌د نیست.

ج) حروف مقطعه را به ناچار باید متصل خواند. بنابراین لازمه تقطیع، تصریح به اسم مبارک حضرت است.

2. روایاتی که در آن‌ها نام محمد رمزی [م ح م د] یا به صورت «فلان و فلان» آورده شده که 18 روایت‌اند؛ مانند:

رَوَى الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ8 فَقُلْتُ: یَا سَیِّدِی! لَوْ عَهِدْتَ إِلَیْنَا مَنِ الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِکَ فَقَالَ : یَا مُفَضَّلُ! الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِی مُوسَى وَ الْخَلَفُ الْمُنْتَظَرُ م ح م د بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى(ع). (حر عاملی، بی‌تا: 19؛ طبرسی، 1417: 430)

مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّالِحِینَ(ع) قَالَ: تُکَرِّرُ فِی لَیْلَه ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ هَذَا الدُّعَاءَ سَاجِداً وَ قَائِماً وَ قَاعِداً وَ عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ فِی الشَّهْرِ کُلِّهِ وَ کَیْفَ أَمْکَنَکَ وَ مَتَى حَضَرَکَ مِنْ دَهْرِکَ تَقُولُ بَعْدَ تَحْمِیدِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ الصَّلَاه عَلَى النَّبِیِّ(ص) اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ فِی هَذِهِ السَّاعَه وَ فِی کُلِّ سَاعَه وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ قَاعِداً وَ عَوْناً وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلًا. (حر عاملی، بی‌تا: 91)

3. روایاتی که در آن‌ها، عناوین «اسمائهم» و «تسمیه» به کار رفته، یا به مخفی نگه داشتن اسم ایشان امر شده است و بیشتر روایات از این دسته‌اند.

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَه قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) یَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: اسْتِکْمَالُ حُجَّتِی عَلَى الْأَشْقِیَاءِ مِنْ أُمَّتِکَ مِنْ تَرْکِ وَلَایَه عَلِیٍّ وَ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ بَعْدِکَ فَإِنَّ فِیهِمْ سُنَّتَکَ وَ سُنَّه الْأَنْبِیَاءِ مِنْ قَبْلِکَ وَ هُمْ خُزَّانِی عَلَى عِلْمِی مِنْ بَعْدِکَ. ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): لَقَدْ أَنْبَأَنِی جَبْرَئِیلُ(ع) بِأَسْمَـائِهِمْ وَ أَسْمَـاءِ آبَائِهِمْ. (حر عاملی، بی‌تا‌: 35؛ کلینی، 1365: ج1، 208 باب ما فرض الله عز و جل و رسوله(ص))

عَنْ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَمِـعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) یَقُولُ: إِنَّهُ لَیْسَ احْتِمَالُ أَمْرِنَا التَّصْدِیقَ لَهُ وَ الْقَبُولَ فَقَطْ مِنِ احْتِمَالِ أَمْرِنَا سَتْرُهُ وَ صِیَانَتُهُ عَنْ غَیْرِ أَهْلِهِ فَأَقْرِئْهُمُ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اجْتَرَّ مَوَدَّه النَّاسِ إِلَیْنَا حَدِّثُوهُمْ بِمَا یَعْرفون وَ اسْتُرُوا عَنْهُمْ. (حر عاملی، بی‌تا: 46؛ همو، 1409: 16، 216، باب وجوب کتم الدین عن غیر أهله)

در برخی روایات، به تسمیه توجه نشده است؛ مانند:

عَنْ عِدَّه مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَه بْنِ أَیُّوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَه قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) یَقُولُ: شِیعَتُنَا الرُّحَمَاءُ بَیْنَهُمُ الَّذِینَ إِذَا خَلَوْا ذَکَرُوا اللَّهَ إِنَّ ذِکْرَنَا مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ إِنَّا إِذَا ذُکِرْنَا ذُکِرَ اللَّهُ وَ إِذَا ذُکِرَ عَدُوُّنَا ذُکِرَ الشَّیْطَانُ. (حر عاملی، بی‌تا: 40؛ کلینی، 1365: ج2، 186)

روایت‌های 53، 57، 71 و 95 از کتاب کشف التعمیه از این دسته روایات به شمار می‌روند.

شواهد صحت اخبار جواز نام‌گذاری

شیخ حرّ عاملی برای صحّت روایات انتخابی شواهدی برمی‌شمارد. وی می‌نویسد:

راویان ثقه و احادیث آن‌ها در کتب معتبره وجود دارد و ساختگی نیست. شهرت روایت، جبران کنندۀ ضعف سند برخی از ایشان است؛ همچنین موافقت آن‌ها با قرآن در آیات 31 بقره، 55 مائده و 119 توبه و تعاضد روایات در معنای واحد و عدم احتمال وجود تقیّه در برخی روایات. معرفت امام(ع) عقلاً واجب است و آن مستلزم اقرار و اظهار به اسم مبارک است. (حر عاملی، بی‌تا: 52-53)

أدعیه را گاهی باید آهسته خواند و این دلیل بر حرام بودن نام‌گذاری نیست. (همو: 102)

امر به بیان نام خاص آن حضرت در زیارات _ که معمولاً محل اجتماع مردم است _ دلیل بر جایز بودن نام‌گذاری است؛ مانند روایت:

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُیَسِّرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع)

قَالَ: قَالَ لِی: أَ تَخْلُونَ وَ تَتَحَدَّثُونَ وَ تَقُولُونَ مَا شِئْتُمْ؟ فَقُلْتُ: إِی وَ اللَّهِ إِنَّا لَنَخْلُو وَ نَتَحَدَّثُ وَ نَقُولُ مَا شِئْنَا. فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّی مَعَکُمْ فِی بَعْضِ تِلْکَ الْمَوَاطِنِ أَمَا وَ اللَّه إِنِّی لَأُحِبُّ رِیحَکُمْ وَ أَرْوَاحَکُمْ وَ إِنَّکُمْ عَلَى دِینِ اللَّهِ وَ دِینِ مَلَائِکَتِهِ فَأَعِینُوا بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ. (همو: 40-41؛ کلینی، 1365: ج2، 187)

نام بردنی سودمند است که در جمع مطرح شود و پنهان کردن آن بی‌فایده است (حر عاملی، بی‌تا: 100).

بررسی روایات بیان‌کننده حرام بودن نام‌گذاری

محدث عاملی روایات نهی از نام‌گذاری را از کتاب شِرعه التسمیه با حذف روایات تکراری یک به یک بررسی می‌کند:

در روایت اول، از احمد بن محمد برقی آمده است "لایکنی ولا یسمی حتی یظهرأمره" مانند روایت شماره نهم درباره نام برنده حضرت به اسم خاص آمده "ملعون ملعون" این روایت نفی وخبر است ونه نهی وانشاء. مانند « العاشق لاینام حتّی یری معشوقه» که در این‌جا دلالت برعدم جواز نام‌گذاری نمی‌‌کند، روایت دوم از عبدالعظیم حسنی است آنجناب از سادات بلند مرتبه است ولی این روایت از جهت سند ضعیف می‌باشد. روایت سوم مضطرب است به واسطه چند احتمال: اول این‌که راوی و مروی عنه یکی است ودوم این‌که در روایت تصحیف وجود دارد سوم این‌که اختصاص به حضرت ولی عصر(عج) ندارد. به همین ترتیب روایت‌های 4، 5، 6، 7، 8، 9، 10، 11 و 13 ضعیف می‌باشند.


همچنین روایت‌های 7، 8 و 12 " لاترون لکم شخصه ولایحلّ لکم تسمیته " و"لایحلّ لکم ذکره باسمه " اختصاص به حرام بودن نام‌گذاری در حال خوف خواهد داشت. بنابراین دلالت بر رجحان جواز نام‌گذاری در حالت عادی دارد و روایت سیزدهم: سئل الرضا(ع) عن القائم(عج) فقال: "لایری جسمه و لایسمی باسمه " دلالت بر تحریم سؤال می‌کند و نه تحریم جواب و نام‌گذاری. (همو: 73 - 74) ممکن است گفته شود روایات نهی موافق احتیاط است. شیخ حرّ عاملی در این‌باره می‌نویسد:

احکام شرعیه صرفاً توسط احتیاط ثابت نمی‌شود؛ علاوه بر این، دلیل نهی از نام‌گذاری تقیّه است وربطی به احتیاط ندارد. (همو: 74)

وجوه جمع بین روایات

آن‌گاه مؤلف، وجوه جمعی را بین روایات می‌آورد که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:

یکم. روایات نهی حمل بر زمان خوف و تقیه است و ممکن است تا زمان خروج حضرت ادامه یابد؛ ولی نه در هر زمان و مکان، هرچند تقیه در ابتدای زمان غیبت شدیدتر بوده است؛

دوم. اختصاص روایات نهی به مجالس عمومی و جواز به مجالس خصوصی شیعیان؛

سوم. روایات نهی به نام‌گذاری توسط شیعیان و جواز به نام‌گذاری توسط امام معصوم(علیهم السلام) اختصاص دارند؛

چهارم. اختصاص روایات نهی به زمان غیبت، به‌ویژه ابتدای آن و جواز به زمان ظهور، پیش از غیبت و پس از آن (همو: 75 - 76)؛

پنجم. اختصاص روایات نهی به اسم خاص «احمد» و جواز به «محمد» با استناد به این روایت:

عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَـاعِیلَ الْبَرْمَکِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَالِکٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ(علیهم السلام) قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیهم السلام) عَلَى الْمِنْبَرِ: یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی فِی آخِرِ الزَّمَانِ. وَذَکݡَرَ صِفَه الْقَائِمِ وَ أَحْوَالَهُ إِلَى أَنْ قَالَ: لَهُ اسْمَانِ اسْمٌ یَخْفَى وَاسْمٌ یُعْلَنُ فَأَمَّا الَّذِی یَخْفَى فَأَحْمَدُ وَأَمَّا الَّذِی یُعْلَنُ فَمُحَمَّدٌ. (همو، 1409: ج16، 244)

ششم. اختصاص روایات نهی به‌صورتی است که نام‌گذاری سبب راهنمایی دشمن به حضرت و نزدیکان آن بزرگوار و خطرات ناشی از آن شود و روایات جواز به غیر این صورت تعلّق دارد.

پس از وجوه جمع فوق، محدّث عاملی با تأکید بر تقیه، دسته‌ای از روایات نهی را یادآوری می‌کند وابراز می‌دارد: این‌گونه روایات برای دیگر از معصومان(علیهم السلام) نیز به صورت‌های گوناگون آمده است؛ مانند روایت هشام بن سالم درباره امام کاظم(ع):

إِذَا دَخَلْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! أَسْأَلُکَ عَمَّا کݡُنْتُ أَسْأَلُ أَبَاکَ؟ فَقَالَ: سَلْ تُخْبَرْ وَ لَا تُذِعْ فَإِنْ أَذَعْتَ فَهُوَ الذَّبْحُ فَسَأَلْتُهُ فَإِذَا هُوَ بَحْرٌ لَا یُنْزَفُ. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ! شِیعَتُکَ وَ شِیعَه أَبِیکَ ضُلَّالٌ فَأُلْقِی إِلَیْهِمْ وَ أَدْعُوهُمْ إِلَیْکَ وَ قَدْ أَخَذْتَ عَلَیَّ الْکِتْمَانَ. قَالَ: مَنْ آنَسْتَ مِنْهُ رُشْداً فَأَلْقِ إِلَیْهِ وَ خُذْ عَلَیْهِ الْکِتْمَانَ فَإِنْ أَذَاعُوا فَهُوَ الذَّبْحُ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ. (همو، بی‌تا: 90)

اسامی مبارک استعاره‌گونه مانند: عبد صالح، رجل و فقیه برای امام کاظم(ع) این مطلب را تأیید خواهد کرد (همو).

منع عمومی امام صادق(ع) از انجام متعه در برهه‌ای از زمان پس از افشای آن توسط ابان بن تغلب (همو: 92) مؤید دیگری برای وجود تقیه در موارد مشابه است.

جمع‌بندی آرای پیش‌گفته و نقد و بررسی آن

نظریه اول: افشای نام «محمد» از نام‌های مبارک صاحب الامر(عج) در همه زمان‌ها اعم از غیبت و حضور و در همه احوال اعم از تقیه و غیر تقیه جایز نیست.

نقد و بررسی: این نظریه به دلایل ذیل پذیرفتنی نخواهد بود:

یکم. روایات صحیحه بسیاری از پیامبراکرم(ص) و اهل‌بیت(علیهم السلام) به این نام صراحت دارند؛ مانند این روایات:

1. قال رسول لله: إذا حضرته الوفاه فلیسلّمها إلى ابنه الحسن الفاضل فإذا حضرته الوفاه فلیسلّمها إلى ابنه محمد المستحفظ من آل محمد(علیهم السلام) فذلک اثنا عشر اماماً. (طوسی، 1411الف: 150، أخبار المعمرین من العرب و العجم)

2. روى أبو بصیر عن أبی عبد الله الصادق(ع) أنه قال: قال أبی محمد بن علی لجابر بن عبد الله الأنصاری: إن لی إلیک حاجه متى یخف علیک أن أخلو بک فی حدیث اللوح: الخازن لعلمی الحسن العسکری ثم أکمل دینی بابنه محمد رحمه للعالمین علیه کمال موسى و بهاء عیسى و صبر أیّوب سید أولیائی. (طبرسی، 1403: ج1، 67)

دوم. در بسیاری از روایاتی که به شکلی نام حضرت رمزی آورده شده، واژگانی همچون «خوف»، «یخاف الذبح» به کار رفته است. می‌توان گفت امام(ع) علت عدم افشا را نیز دلالت بر خویش اعلام فرمود. این خود قرینه‌ای عقلایی بر عدم جواز نام‌گذاری در تقیه است؛ مانند این روایات:

1. صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَه عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ(ع) قَالَ: لِلْقَائِمِ غَیْبَه قَبْلَ قِیَامِهِ. قُلْتُ: وَ لِمَ؟ قَالَ: یَخَافُ عَلَى نَفْسِهِ الذَّبْحَ  (صدوق، 1395: ج2، 481).

2. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ الصَّالِحِیِّ قَالَ: سَأَلَنِی أَصْحَابُنَا بَعْدَ مُضِیِّ أَبِی مُحَمَّدٍ(ع) أَنْ أَسْأَلَ عَنِ الِاسْمِ وَ الْمَکَانِ فَخَرَجَ الْجَوَابُ: إِنْ دَلَلْتُهُمْ عَلَى الِاسْمِ أَذَاعُوهُ وَ إِنْ عَرَفُوا الْمَکَانَ دَلُّوا عَلَیْهِ (کلینی، 1365: ج1، 333).

3. احادیث حرام‌بودن نام‌گذاری یا امر به اخفا از پیامبر(ص) صادر نشده است؛ بلکه معمولاً از امام نهم، دهم و یازدهم(علیهم السلام) نقل می‌شود، به‌خصوص هنگام تولد ولیّ عصر(عج) که احتمال خوف و تقیه بوده.

4. شناخت امام با اسم و کنیه یک اصل واز لوازم معرفتِ امام است. چنان‌که در روایتی از امام رضا(ع) آمده است:

وَ لَکِنَّهُ اخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَسْمَاءً لِغَیْرِهِ یَدْعُوهُ بِهَا لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ یُدْعَ بِاسْمِهِ لَمْ یُعْرَفْ. (کلینی، 1365: ج1، 113)

از این‌رو کتمان یا ایهام نام مبارک، تخلّف از این لازم است.

5. بسیاری از دانشمندان امامیه نام «محمد» را در زمان غیبت به صراحت آورده‌اند؛ همچون شیخ صدوق که می‌نویسد: «ابوالقاسم محمد بن الحسن هو حجه الله القائم» (صدوق، 1378: ج1، 40؛ مفید، 1413: 413؛ طبرسی، 1403: 271؛ حلی، 1420: ج2، 109).

نظریه دوم: افشای نام «محمد» از نام‌های مبارک حضرت صاحب الامر(عج) تنها در زمان حضور جایز است؛ امّا در زمان غیبت و هنگام تقیه و خوف جایز نخواهد بود.

نقد و بررسی:


این نظریه نیز پذیرفتنی نیست؛ زیرا:

یکم. به دلالت اطلاق روایات حرام‌بودن افشای نام، به زمان غیبت اختصاص ندارد؛ زیرا:

1. در روایت آمده است: «لَا یُسَمِّیهِ بِاسْمِهِ إِلَّا کَافِرٌ»؛

2. در توقیعات حضرت می‌خوانیم: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ سَمَّانِی فِی مَحْفِلٍ مِنَ النَّاسِ»؛

3. «مَنْ سَمَّانِی فِی مَجْمَعٍ مِنَ النَّاسِ بِاسْمِی فَعَلَیْهِ لَعْنَه اللهِ»؛

4. «مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ ذَلِکَ [تسمیه باسمه(ع)]».

میرداماد نیز به نخستین روایت استناد کرده است. اگرچه این روایت به امام عصر(عج) اختصاص ندارد، ولی بر حرام بودن افشای نام امام عصر(عج) نیز صادق است. این روایت و روایت دوم بنا به فرمایش شیخ حّر، إخبار است، ولی از بسیاری جمله‌های إخباری، حرام‌بودن استفاده می‌شود؛ مانند «لا ضرر و لا ضرار» هرچند «لا ضرر» بر عدم جعل ضرر دلالت می‌کند و در ظاهر، إخباراست، ولی معنای نهی دارد و بر حرام‌بودن دلالت می‌‌کند. فقره دوم یعنی «لا ضرار» نهی و انشای در احکام وضعّیه است. همین وضعیت را روایات «لا حرج» و نظایر آن دارد.

روایات سوم و چهارم نیز صحیح و بر اطلاق حرام‌بودن دلالت می‌‌کند.

دوم. ترس از خطر و تقیّه پیوسته در همه زمان‌ها وجود دارد. بنابراین نمی‌توان آن را به زمان غیبت اختصاص داد؛ چنان‌که در روایات آمده است: «فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ». همچنین روایتی که از حضرت ولیّ عصر(عج) رسیده که می‌فرماید:

لِیَکُنْ مَجْلِسِی هَذَا عِنْدَکَ مَکْتُوماً إِلَّا عَنْ أَهْلِ التَّصْدِیقِ وَ الْأُخُوَّه الصَّادِقَه فِی الدِّینِ. (صدوق، 1395: ج2، 451)

همچنین روایاتی مشابه از ائمه هدی(علیهم السلام) همچون روایتی از امام باقر(ع) که در جواب سؤال از امام مهدی(عج) می‌‌فرماید:

وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ أَمْرٍ لَوْ أَنَّ بَنِی فَاطِمَه عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلَى أَنْ یَقْطَعُوهُ بَضْعَه بَضْعَه. (طوسی، 1411الف: 333)

در همه آن‌ها به‌خصوص روایاتی که از امام عسکری(ع) در زمان حضور و طفولیت امام عصر(عج) رسیده است، تقیّه به شکل مطلق برداشت می‌شود.

نظریه سوم: افشای نام «محمد» _ از نام‌های حضرت ولیّ عصر(عج) _ در همه زمان‌ها جایز است؛ اما در زمانی که احتمال خطر وجود دارد، عقلاً و بنابر تقیه جایز نخواهد بود.

بررسی: این نظریه به چند دلیل مورد قبول و اختیار نویسنده است:

یکم. روایات صحیحه بسیاری وجود دارد که در آن‌ها بدون ایهام به نام «محمد» تصریح شده است:

1. ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِی غَانِمٍ الْخَادِمِ قَالَ: وُلِدَ لِأَبِی مُحَمَّدٍ(ع) وَلَدٌ فَسَمَّاهُ مُحَمَّداً فَعَرَضَهُ عَلَى أَصْحَابِهِ یَوْمَ الثَّالِثِ وَ قَالَ: هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ وَ هُوَ الْقَائِمُ الَّذِی تَمْتَدُّ إِلَیْهِ. (مجلسی، 1404: ج51، 5)

2. ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْکُوفِیِّ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ(ع) بَعَثَ إِلَى بَعْضِ مَنْ سَمَّاهُ لِی بِشَاه مَذْبُوحَه قَالَ: هَذِهِ مِنْ عَقِیقَه ابْنِی مُحَمَّدٍ. (همو: 15)

3. عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْبَرْمَکِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مَالِکٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ(علیهم السلام) قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) عَلَى الْمِنْبَرِ: یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِی فِی آخِرِ الزَّمَانِ. وَ ذَکݡَرَ صِفَه الْقَائِمِ وَ أَحْوَالَهُ. (حر عاملی، 1409: ج16، 244، ح33)

افزون بر روایات، در عبارات محدثان و فقهای شیعه و سنی نیز به نام «محمد» تصریح وجود دارد.

الف) از امامیه بزرگانی که نام خاص حضرت را آورده‌اند؛ همچون شیخ صدوق: «ابوالقاسم محمد بن الحسن هو القائم» (صدوق، 1378: ج1، 40)؛ شیخ مفید: «القائم المنتظر المهدی محمد بن الحسن العسکری» (مفید، 1413: 44)؛ شیخ طوسی درباره ولادت حضرت(عج) می‌گوید: «مولد محمد بن الحسن بن علی محمد بن علی بن موسی» (طوسی، 1411الف: 271)؛ علامه حلیّ: «حتّی انتهی الی ابی القاسم محمد بن الحسن الحجّه القائم» (حلی، 1420: ج2، 109؛ مجلسی، 1404: ج19، 284؛ عاملی، 1417: ج2، 16).

ب) از عامه، علمایی به نام مبارک حضرت تصریح کرده‌اند؛ از جمله آن‌ها ابن‌کثیر در بیان اعتقادات شیعه آورده است:

اوّلهم علی بن ابی طالب و آخرهم المنتظر بسرداب سامّرا و هو محمد بن الحسن العسکری. (دمشقی، 1408: ج1، 177)

ابن‌خلدون مانند همیشه، متعصّبانه وجود امام عصر(عج) را صرفاً پنداری می‌‌خواند:

یزعمون أنّ الثانی عشرمن ائمتهم هو محمدبن الحسن العسکری و یلقّبونه المهدی. (ابن‌خلدون، 1408: ج1، 99؛ ذهبی 1413: ج13، 119؛ قندوزی، 1416: ج3، 282 و 316)

دوم. با توجه به دلایلی که در نظریه دوم بیان شد، حرام‌بودن نام‌گذاری به زمان غیبت اختصاص ندارد و بیم از خطر موجب حرام‌بودن شده است. بنابراین روایاتی که در آن‌ها خوف از حاکم جور و مخالف و عمل به تقیّه وجود دارد، این دیدگاه را تأیید می‌کند:

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّالِحِیِّ قَالَ: سَأَلَنِی أَصْحَابُنَا بَعْدَ مُضِیِّ أَبِی مُحَمَّدٍ(ع) أَنْ أَسْأَلَ عَنِ الِاسْمِ وَ الْمَکَانِ. فَخَرَجَ الْجَوَابُ: إِنْ دَلَلْتُهُمْ عَلَى الِاسْمِ أَذَاعُوهُ وَ إِنْ عَرَفُوا الْمَکَانَ دَلُّوا عَلَیْه. (مجلسی، 1404: ج51، 3)

روایات دیگری نیز با این مضمون آمده است:

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى جَمِیعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِیِّ فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ لَهُ: أَنْتَ رَأَیْتَ الْخَلَفَ؟ قَالَ: إِی وَاللَّهِ، إِلَى أَنْ قَالَ: قُلْتُ: فَالِاسْمُ؟ قَالَ: مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ ذَلِکَ وَ لَا أَقُولُ هَذَا مِنْ عِنْدِی فَلَیْسَ لِی أَنْ لااحلّل و لَا أُحَرِّمَ وَ لَکِنْ عَنْهُ(ع) فَإِنَّ الْأَمْرَعِنْدَ السُّلْطَانِ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ مَضَى وَ لَمْ یُخَلِّفْ وَلَداً ، إِلَى أَنْ قَالَ: وَإِذَا وَقَعَ الِاسْمُ وَقَعَ الطَّلَب فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَمْسِکُوا عَنْ ذَلِکَ. أَقُولُ: هَذَا أَوْضَحُ دَلَالَه فِی أَنَّ وَجْهَ النَّهْیِ التَّقِیَّه وَ الْخَوْفُ. (حر عاملی، 1409: ج16، 240)

در این روایت، محمد بن عثمان عمری _ از نواب خاص در عصر غیبت _ دلیل نهی از افشای نام مبارک را خوف و تقیه اعلام می‌‌دارد و آن را به امام(ع) منتسب می‌‌کند. چنان‌که گفته شد، شیخ حر عاملی از بعد نقل روایت، به این نکته اشاره می‌‌کند.

افزون بر آن‌چه بیان شد، قرائن لفظی و حالی بر حرام‌بودن نام‌گذاری عبارت است از: الذّبح و دلّوه و عرفوه و وجود نهی در عصر غیبت و نزدیک به آنِ غیبت و همچنین ترس از خطر.

نتیجه‌

در روایات صحیحی که حکیم بلند مرتبه میرداماد به آن اشاره دارد، چه روایات دسته اول که حرام‌بودن نام‌گذاری را تا زمان ظهور می‌داند و چه دسته دوم که حرام‌بودن نام‌گذاری را به صورت مطلق می‌داند و چه روایات دسته سوم و چهارم که به روایات رمزی و ادعیه اشاره می‌کنند و رمزگونه بودن آن‌ها را سرّ الهی می‌شمارند، در همه به تحریم نام‌گذاری به نام خاص حضرت تأکید شده است. از سوی دیگر، روایات بسیاری که محدّث جلیل‌القدر شیخ حر عاملی به آن پرداخته است، به نام مبارک «محمد» تصریح دارند و مقطّعه آوردن نام حضرت را بسیار کم و فقط در زمان ثقه‌الاسلام کلینی دانسته‌ است. از دیدگاه وی، این روایات علاوه بر ضعف سند، حرام‌بودن نام‌گذاری را در زمان حضور و نه در هیچ زمان دیگر شامل نمی‌شوند. با توجه به دو دیدگاه در نتیجه می‌توان گفت روایاتی که نام بردن حضرت به نام خاص را جایز می‌دانند، با توجه به قرائن موجود و وجود خوف و لزوم تقیّه، اطلاق ندارند و شامل همه شرایط نمی‌شوند.


گرچه این مسئله مقید به زمان خاصی نیست، اما ضروری است که باید مقیّد به عدم محذور شوند. از سوی دیگر، حرام‌بودن نام‌گذاری به وجود محذورات بستگی دارد و مختص زمان حضور نیست و زمان غیبت را نیز شامل خواهد شد. تنها اعلان و افشای نام خاص ولیّ عصر(عج) در هنگامه ترس از خطرِ احتمالی یا حتمی جایز نخواهد بود. شواهد لفظی و حالی موجود در روایات، این دیدگاه را تأیید می‌کند.

منابع

_ ابن‌خلدون، عبدالرحمن، تاریخ ابن‌خلدون، تحقیق: سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1408ق.

_ ابن‌طاوس، علی بن موسی، مهج الدعوات و منهج العبادات، تحقیق: ابوطالب کرمانی و محمدحسن محرر، قم، دارالذخائر، 1411ق.

_ حر عاملی، محمـد بن حســن، کشف التّعمیه فی حکم تسمیه صاحب الزمان4، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی‌تا.

_ _____________________________ ، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل‌البیت:، 1409ق.

_ حلّى، حسن بن یوسف بن مطهر، تحریر الأحکام الشرعیه على مذهب الإمامیه، قم، مؤسسه امام صادق7، چاپ اول، 1420ق.

_ _____________________________ ، منهاج الصلاح فی اختصار المصباح، تحقیق: سید عبدالحمید میردامادی، قم، مکتبه العلامه المجلسی، 1388ش.

_ دمشقی (ابن‌کثیر)، اسماعیل بن عمرو، البدایه والنهایه، بیروت، دارالاحیاءالتراث العربی، 1408ق.

_ ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، 1413ق.

_ صدوق، محمد بن علـــی، عیون اخبار الرضا7، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.

_ ______________________ ، کمال الدین و تمام النعمه، تهران، انتشارات اسلامیه، 1395ق.

_ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، تعلیقات و ملاحظات: سید محمدباقر موسوی خرسان، مشهد، نشر مرتضی، 1403ق.

_ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، قم، مؤسسه آل‌البیت، 1417ق.

_ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، 1411ق.

_ عاملى (شهید اول)، محمد بن مکى، الدروس الشرعیه فی فقه الإمامیه، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ دوم، 1417ق.

_ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، قم، دارالأسوه للطباعه والنشر، 1416ق.

_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش.

_ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.

_ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، النکت الاعتقادیه، قم، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، 1413ق.

_ میرداماد، محمد باقر، شِرعه التّسمیه حول حرمه تسمیه صاحب الامر4 بإسمه الاصلی فی زمان الغیبه، اصفهان، مؤسسه مهدیه میرداماد، 1409ق.


نویسنده:


سیدمجتبی میردامادی


فصلنامه مشرق موعود شماره 32

منبع گروه اندیشه فارس


**ابا جعفر الباقر 110**

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۱۲
محمود موحدی

َ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ أَنَّهُ قَالَ: خَرَجَ التَّوْقِیعُ مِنَ النَّاحِیَةِ الْمُقَدَّسَةِ حَرَسَهَا اللَّهُ بَعْدَ الْمَسَائِلِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* لَا لِأَمْرِهِ تَعْقِلُونَ حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ ... عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ- إِذَا أَرَدْتُمُ التَّوَجُّهَ بِنَا إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْنَا فَقُولُوا کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى

 محمّد بن عبد اللَّه بن جعفر حمیرىّ گوید: این توقیع پس از سؤالاتى که شد از ناحیه مقدّسه- که خداى تعالى آن را حراست فرماید- خارج شد:

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم: نه به امر خداوند اندیشه مى‏کنید، و نه از اولیاى او مى‏پذیرید، حکمت بالغه‏اى است، پس بیم دادنها (یا: بیم‏کنندگان) گروهى که ایمان نمى‏آورند را چه سود دهد؟ سلام بر ما و بر بندگان صالح خداوند باد. هر گاه قصد توجّه بخداى تعالى و ما را نمودید پس همان طور که خدا فرموده بگویید 

سَلَامٌ عَلَى آلِ یس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۱۲
محمود موحدی

                                           

عمار ساباطى گوید: به امام صادق (علیه السلام ) گفتم: کدام بهتر است، عبادت پنهانى با امام بر حق از شماها در دولت باطل یا عبادت عیانى در ظهور حق و دولت حق با امام آشکارا از شماها؟

در جواب فرمود: اى عمار! صدقه نهانى به خدا بهتر است از صدقه عیانى و همچنین- به خدا- عبادت نهانى شما با امام در پرده خودتان در حال دولت باطل و ترس شما از دشمن خود در زمان تسلط باطل و در حال هدنه بهتر است از کسى که خدا عز و جل را در ظهور حق با امام حق آشکار و در دولت حق عبادت مى‏کند، عبادت با ترس در دولت باطل مانند عبادت در حال آسایش و در دولت حق نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۲
محمود موحدی

شب نیمه شعبان، شب بسیار مبارکى است، از امام صادق(ع) روایت شده که از امام باقر(ع) از فضیلت شب نیمه شعبان سؤال شد، ایشان فرمود: این شب پس از شب قدر برترین شب‌هاست.
در این شب خدا فضل خود را بر بندگان سرازیر می‌کند و آنان را به بخشش و کرم خویش می‌آمرزد، پس در تقرب جستن به سوى خداى تعالى در آن بکوشید، که آن شبى است که خدا به ذات مقدس خود سوگند یاد کرده، که سائلى را از درگاه خویش با دست خالى بازنگرداند مادام که انجام معصیتى را درخواست نکند، و شب نیمه شعبان شبى است که حق تعالى آن را براى ما قرار داد و در عوض شب قدر که آن را مخصوص پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود، پس در دعاى و ثنا بر خداى تعالى کوشش کنید.

از جمله برکات این شب مبارک، ولادت با سعادت حضرت ولی عصر امام زمان ارواحنا له الفداء است که در سحر چنین شبى در سال255 هجرى قمرى در سرّ من رأى [سامراى کنونى] واقع شد، و باعث فزونی شرافت این شب مبارک شد.
براى این شب چند عمل است که عبارتند از:
اول: غسل کردن که باعث تخفیف گناهان است
دوم: شب زنده‌دارى به نماز و دعا و استغفار
سوم: زیارت امام حسین (ع)
چهارم: خواندن دعای «اللَّهُمّ بِحَقِّ لَیْلَتِنَا [هَذِهِ] وَ مَوْلُودِهَا وَ حُجَّتِکَ وَ مَوْعُودِهَا...»
پنجم: خواندن دعای «أَنْتَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ...».
ششم: خواندن دعایى «اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَنَا مِنْ خَشْیَتِکَ مَا یَحُولُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَعْصِیَتِکَ وَ...»
هفتم: بخواند صلوات هر روز را که هنگام زوال [هنگام ظهر شرعى] می‌خواند: «اللّهم صلّ على محمّد و ال محمّد شجرة النّبوّة و موضع الرّسالة»
هشتم: خواندن دعاى کمیل
نهم: گفتن اذکار «سبحان اللّه» و «الحمدللّه» و «اللّه اکبر» و «لا اله الاّ اللّه» صد مرتبه
دهم: خواندن دو رکعت نماز به این ترتیب بخوان در رکعت اول سوره «حمد» و سوره «کافرون» و در رکعت دوم سوره «حمد» و سوره «توحید» و چون سلام دادى، بگو: «سبحان اللّه» سى وسه مرتبه، و «الحمد للّه» سى وسه مرتبه و «اللّه اکبر» سى وچهار مرتبه، سپس بگو: «یَا مَنْ إِلَیْهِ مَلْجَأُ الْعِبَادِ [یَلْجَأُ الْعِبَادُ] فِی الْمُهِمَّاتِ وَ إِلَیْهِ یَفْزَعُ الْخَلْقُ فِی الْمُلِمَّاتِ....» آنگاه به سجده مى‌روى و مى‌گویى: پرودگارا «یاربّ» بیست مرتبه، خدایا «یا اللّه» هفت مرتبه، جنبش و نیرویى جز به خدا نیست هفت مرتبه، خواست خواست خدا است ده مرتبه، نیرویى جز به خدا نیست ده مرتبه، پس صلوات مى‌فرستى بر پیامبر و آل او علیهم‌السلام و از خدا حاجت خود را می‌خواهى.
علاقه‌مندان برای اطلاع از سایر اعمال شب نیمه شعبان می‌توانند به مفاتیح الجنان مراجعه کنند.


**ابا جعفر الباقر 110**

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۸
محمود موحدی

                                                       

از جمله برکات این شب مبارک، ولادت با سعادت حضرت سلطان عصر امام زمان (ارواحنا له الفداء) است که در سحر چنین شبى در سال دویست وپنجاه وپنج هجرى قمرى در سرّمن رأى [سامراى کنونى] واقع شد، و باعث فزونی شرافت این شب مبارک گشت.

براى این شب چند عمل دارد است: اوّل: غسل کردن که باعث تخفیف گناهان است.

دوّم: شب زنده دارى به نماز و دعا و استغفار، چنان که امام زین العابدین علیه السّلام انجام می دادند، و در روایت آمده: هرکه این شب را به رازونیاز و عدابت بپردازد دل او نمیرد در روزى که دل ها بمیرند.

سوّم: زیارت امام حسین علیه السّلام که افضل اعمال این شب است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۲
محمود موحدی